محل تبلیغات شما

روانشناسی



دکتر ساتوشی کانازاوا، متخصص روانشناسی تکاملی معتقد است گرایش جنسی در ن بسیار سیال‌تر از مردان است.

استاد مدرسه اقتصاد لندن در مقاله‌ای که در نشریه بیولوژیکال ریویو (بررسی‌های زیست‌شناختی) منتشر کرده این نظریه را مطرح کرده که "ن می‌توانند میل و هویت جنسی خود را از همجنس‌گرا به دوجنس‌گرا یا دگرجنس‌گرا و بالعکس تغییر دهند" چون از نظر تکاملی اینگونه طراحی شده‌اند در حالیکه در مردان چنین نیست.

دکتر کانازاوا معتقد است که در زمان‌های دور که چندهمسری در انسان رواج داشته، رابطه جنسی بین ن یک مرد، باعث کاهش تنش و ایجاد پیوند بین آنها می‌شده که هدف تکاملی آن افزایش احتمال رابطه جنسی با شوهر و باروری و ایجاد محیط مناسب‌تری برای پرورش کودکان بوده است.

دکتر کانازاوا می‌گوید: "آنچه این نظریه مطرح می‌کند این است که گرایش جنسی در ن به آن شکلی نیست که در مورد مردان معنا دارد."

"در ن بجای اینکه موضوع این باشد که آیا همجنس‌ یا جنس دیگر برای آنها جذابیت جنسی دارد، موضوع بیشتر خود فرد، شرایط تولید مثلی او و مسائل دیگر است."

  در تحقیقی که در بریتانیا بر روی دو هزار زن انجام شد، بیش از ده درصد ن گروه سنی ۲۴ تا ۳۵ سال که اکثرا متاهل بودند یا زندگی مشترک داشتند، گفتند که از انتخاب رنگ صورتی برای دخترانشان پرهیز می‌کنند، به فرزندانشان هم اسباب‌‌بازی‌های دخترانه می‌دهند هم پسرانه و برای آنها قصه‌هایی که کلیشه‌های جنسیتی دارند نمی‌خوانند

آنچه باعث تدوین چنین نظریه‌ای شده یافته‌های تحقیقات در زمینه جنسیت و رابطه جنسی در انسان است که باعث شگفتی دانشمندان شده در حالیکه توضیح روشنی برای آن وجود ندارد؛ از جمله اینکه به نوشته دکتر کانازاوا "نی که از نظر گرایش جنسی سیال‌تر هستند، فرزندان بیشتری دارند، اما در مردان چنین نیست" و "نی که زود ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شوند از نظر گرایش جنسی سیال‌تر هستند، اما در مردان اینطور نیست."

تحقیقاتی که در سال‌های اخیر انجام شده‌ نشان می‌دهد که ن روز به روز بیشتر از دیدگاه‌های سنتی و قالبی در زمینه جنسیت و رابطه جنسی فاصله می‌گیرند.

بعنوان مثال تحقیق روی دو هزار زن در بریتانیا که نتیجه آن هفته گذشته منتشر شد، نشان داد که ن بیشتر از مردان گرایش جنسی به همجنس دارند و بیشتر از مردان چنین رابطه‌ای را تجربه می‌کنند.

یک‌چهارم ن ۱۸ تا ۲۴ ساله ای که در این تحقیق مشارکت داشتند و خود را دگرجنس‌گرا توصیف می‌کردند، تجربه رابطه جنسی با زن دیگری را داشتند و یک سوم آنها گفتند ن دیگر برایشان جذاب هستند، اما این رقم در ن ۲۵ تا ۳۴ ساله به ۲۰ درصد و در ن ۳۵ تا ۴۴ ساله به ۱۲ درصد کاهش پیدا می‌کرد.

علاوه بر این، یک سوم این ن ازدواج را بی‌مورد دانستند و ۴۵ درصد گفتند که به بچه‌دار شدن بدون همسر یا شریک زندگی فکر می‌کنند.


تحقیقات دیگری هم نشان داده که دیدن تصاویر رابطه جنسی دو زن برای ن از نظر جنسی برانگیزاننده تر از دیدن تصاویر رابطه جنسی دو مرد برای مردان است.

برای این تفاوت گرایش به همجنس بین ن و مردان نظریه‌های دیگری هم مطرح شده است، از جمله این احتمال که تابوی اجتماعی همجنس‌گرایی در مردان در بسیاری از جوامع باعث می‌شود که در جریان تحقیقات این موضوع را بیشتر انکار کنند.

برخی از محققان هم معتقدند که چون ساختار جامعه بر اساس جنسی‌سازی ن است، بنابراین آنها به محرک‌های جنسی پاسخ‌های بسیار متنوع‌تری به نسبت مردان می‌دهند.

با اینکه برخی تحقیقات باستان‌شناسی ژنتیکی نشان داده‌اند که تعدادی از مردان روابط جنسی با ن متعددی داشته‌اند و برخی تحقیقات تاریخی نیز از شواهد چند همسری حکایت دارند، اما هنوز نمی‌توان به یقین گفت انسان موجودی چندهمسر است یا تک همسر؛ چون برای هر دو سوی قضیه دلایل زیستی وجود دارد.


ما ایرانیان با خود چه کردیم

✍️حمید مظاهری راد
متاسفم که به این روز افتادیم، وقتی با هزار راه ناصواب به میز ریاست می رسیم، چند دستی آنرا می چسبیم تا با روش های نادرست حفظش نمائیم. توهم رئیس بودن رهایمان نمی کند و به عوضِ اصلاح عملکردها و تغییر رویکرد در نگرش خود و کارکنان، سعی می کنیم با محافظه کاری و اطاعت محض از اوامر روسا، پله های ترقی و رسیدن به جایگاه های بالاتر را سریع تر طی نمائیم.

در حقیقت این ما هستیم که در ادارات، سازمان ها و ارگان ها سیستم را با راه های معیوب به بن بست می کشانیم و پس از آن که مسائل را به مشکل تبدیل می نمائیم، دیگر نمی توانیم قطاری را که از مسیرِ اصلی اش منحرف شده به ریل اصلی آن باز گردانیم، البته که اصراری هم بر آن نداریم چرا که سازمانِ یاد شده را تنها پلی می دانستیم برای رسیدن به قدرت بیشتر  و موقعیت بالاتر

آری این مائیم، ایرانیانی که در تعلیم و تربیت فرزندان مان کوتاهی می کنیم و نسلی را می پرورانیم که قادرند در راه رسیدن به زر و زور هر مانعی را ولو با روش های غیر اخلاقی از سرِ راه خود بردارند. بعد هم با ازدیاد مشکلات دیگرانی را مقصر می دانیم و فراموش مان می شود که بیشتر مدیران و حکمرانان مان ایرانی اند و در آغوش ما مردمان همین سرزمین پرورش یافته اند.

اخلاقی زیستن فراموش مان شده است، نمی دانیم که با تهیه ی ارز اضافی که نیازی بدان نداریم، سکه هایی که خریده و ذخیره می سازیم، و ده ها سفته بازی دیگر، نه تنها به سرمایه مان افزوده نمی شود که از طرفی به سرمایه ی ملی این مردم دردمند که خودمان هم از آنهائیم دستبرد می زنیم، و به طریقی نسل آتی که ناظر اعمال مان هستند را حریص، بی وجدان و حداقل بی تفاوت بار می آوریم.

امروزه متاسفانه علیرغم وجود صالحان در تمامی حِرَف و مشاغل، کم نیستند پزشکانی که بیماران را به چشم مشتری و صندوق پول می نگرند، اساتیدی که نگاه شان به  دانشجو کسی نیست جز نویسنده ی مقاله، کتاب و مترجم به نام استاد، تا کرسی های خود را با امتیازات کسب گردیده ارتقاء بخشند، فعالان رسانه ای که قبلا عرض کرده ام برای کسب شغل و مبالغ ناچیز مرزبانان اصحاب قدرت و ثروت می شوند، هنرمندانی که هنر خویش را در خدمتِ زراندوزان قرار می دهند و یا مبلّغ مصرف گرایی می گردند، کارمندانی که بر حسبِ موقعیت شخص و یا اطرافیانش مبادرت به خدمت رسانی به ارباب رجوع می نماید و و و

طبقه دلالی در کشور ما رشد کرده و گسترش یافته و از آن گریزی نیست، و در میان تمامی طبقات جامعه فراگیر گشته است. جالب است که امروز کودکان، پیر ن و پیرمردان بسیاری را می بینیم که وارد معاملات بورس می گردند تا از قافله ی همراهان خود عقب نمانند، این انسان هایی که در شرایط سنی حساسی قرار دارند و بایستی بفکر آسایش و آرامش شان باشیم را هم آلوده کرده ایم، آن هم در بورسی که جز قماربازی، اضطراب و تنش برای یک فرد ایرانی ثمری نداشته و موجبات تولید و بهره وری را به اذعان کارشناسانِ امر، به همراه نمی آورد.

یقینا در چنین اوضاعی، ایرانیانی که عاطفی بودند، به انسان هایی مبدل خواهند شد که حتی به نزدیکان خود به شکل یک کالا نگریسته و دوری و نزدیکی شان به اطرافیان و افراد پیرامونی بر اساس بهره ای خواهد بود که از ایشان به جهت مالی می برند. در حقیقت دودِ حرص، طمع و بی مبالاتی به چشم همه مان خواهد رفت.

تا زمانی که به خویش باز نگردیم و به همدیگر رحم نکنیم همه ضرر خواهیم نمود. یقینا نسل های آتی داستانِ فداکاری و ایثار در حق هم نوعان از جانب پیشنیان شان را باور ننموده و افسانه و تخیلی بیش قلمداد نخواهند کرد.

#صدای_مردم
      

بعضی از کودکان از لحظه ای که توانایی صحبت کردن پیدا می کنند اصرار دارند که جنسیتشان با جنس بیولوژیکی آن ها متفاوت است!

منشا این آگاهی چیست؟! آیا ممکن است بر اساس یک مبنای ژنتیکی یا بیولوژیکی ترنس بودن یک شخص را تشخیص دهیم؟ این سوالات تقریبا جدید هستند و شواهد کمی برای اثبات مبنای ژنتیکی این موضوع وجود دارد.

مغز ن و مردان به طور نرمال کمی در ساختار متفاوت است. پژوهش های مختلف به دنبال علائمی گشتند که نشان دهد مغز افراد ترنس بیشتر شبیه به مغز جنسیت تجربی آنهاست. پژوهشگران اسپانیایی که توسط روانشناسی از دانشگاه ملی آموزش از راه دور مادرید به نام آنتونیو گیلامون و عصب شناسی از دانشگاه بارسلونا به نام کارما پلاژا رهبری می‌شوند؛ از MRI قبل و بعد از درمان به وسیله ی هورمون‌تراپی جنسی برای بررسی کردن مغز ۲۴ ترنس زن به مرد و ۱۸ ترنس مرد به زن استفاده کردند. نتایج منتشر شده در سال ۲۰۱۳ نشان می‌دهد که حتی قبل از درمان، ساختار مغز افراد ترنس بیشتر از جنسیت طبیعی آن ها، شبیه به جنسیت تجربی آنها بوده است.

برای مثال، افراد ترنس زن به مرد مناطق زیر کورتنی نسبتا نازکی داشتند این مناطق در مردان نسبت به ن نازک تر است». همچنین در نیمکره ی راست مغز افراد ترنس مرد به زن، تمایل به داشتن مناطق قشری نازک وجود داشت که این حالت از مشخصات مغز ن است چنین تفاوت هایی بعد از درمان بیشتر شدند».

مغز افراد ترنس نسبت به مغز زن ها و مرد ها متفاوت است؛ آنها مغزی منحصر به فرد دارند. به گفته ی گیلامون:

این که بگوییم یک ترنس زن به مرد، یک مرد است که در بدن یک زن به دام افتاده، به این دلیل نیست که آن ها مغز مرد دارند بلکه آنها دارای مغز یک ترنس اند که یک نوع منحصر به فرد است.»

البته، رفتار ها و تجربیات هستند که آناتومی مغز را شکل می دهند. پس غیرممکن است که بگوییم این تفاوت های ظریف ذاتی اند.

دیگر محققان به دنبال تفاوت های جنسی عملکرد مغز گشته اند. در یک پژوهش که در سال ۲۰۱۴ منتشر شد، Sarah M. Burke روانشناسی از مرکز پزشکی دانشگاه VU در آمستردام و زیست شناسی به نام Julie Bakker از موئسسه ی عصب شناسی هلند شرکت داشتند. آن ها از MRT عملکردی برای بررسی پاسخ ۳۹ دختربچه و پسربچه و ۴۱ دختر و پسر نوجوان با اختلال جنسیتی به آندروستادیون استفاده کردند. استروئید ادوروس odorous» با خواص فرومون مانند، دلیل تفاوت پاسخ هیپوتالاموس مردان نسبت به ن است.

آن ها متوجه شدند که پاسخ دختران و پسران نوجوان با اختلالات جنسیتی بیشتر شبیه به جنسیت تجربی آن ها در سن خودشان است. اما نتایج در مورد کودکان از وضوح کمتری برخوردار بود.

این نوع از مطالعات بسیار مهم هستند. Baudewijntje Kreukels کارشناس اختلالات جنسیتی از مرکز پزشکی دانشگاه VU گفته است: تفاوت های جنسی در پاسخ به رایحه ها نمی توانند تحت تاثیر آموزش و یا محیط زیست باشند.»

همچنین میت وان به یک آزمایش دیگر که در سال ۲۰۱۴ به دست Burke و همکارانش انجام شد، اشاره کرد؛ آن ها پاسخ دختران و پسرانی با اختلال جنسی را نسبت به صداهایی که در گوش داخلی تولید می‌شد، مقایسه کردند. پاسخ پسرها با اختلال جنسی بیشتر شبیه به ن معمولی بود که پاسخ قوی تری نسبت به این صداها داشتند. درحالی که دخترها با اختلال جنسی هم پاسخی مانند ن معمولی دادند.

به طور کلی تمرکز این مطالعات  به شدت به سمت مبنای زیست شناختی اختلالات جنسیتی است. اما با توجه به تنوع افراد ترنس و تنوع مغز مردان و ن، قبل از اینکه یک دکتر اسکن مغزی انجام دهد و بگوید بله این کودک ترنس است.» پروسه ی بسیار طولانی وجود دارد.


ترنسکشوالیسم چیست؟ تراجنسی کیست؟ ترنس مرد چیست، ترنس زن چطور؟ هویت جنسیتی، هویت جنسی، هورمون درمانی، جراحی تغییر جنسیت /جنس و … هزاران اصطلاح دیگر. اما شاید بهتر باشد کمی به عقب برگردیم. اصلا تراجنسی یا ترنسکشوالیسم از کجا آغاز می‌شود؟ دلیل بروز آن چیست؟ چطور یک نفر تراجنسی به دنیا می آید و دیگری نه؟ پس همراه محتا باشید تا بیشتر بدانیم

علت یا علت‌های بروز ترنسکشوالیسم یکی از مواردی است که ترنس ها، خانواده شان، دوستان، متخصصان و روان پزشکان علاقه شدیدی به دانستن آن دارند ترنسکشوالیسم یا تراجنسی معمولا با نشان دادن هویت جنسیتی مخالف با اندام جنسی زمان تولد فرد شروع می‌شود و منجر به ناراحتی می‌شود که آن را آشفتگی جنسیتی می‌خوانند.
در حال حاضر دلایل علمی متعددی برای علت بروز تراجنسی گفته شده است. از رابطه میان ژنتیک، ساختار مغز، عملکرد مغز و تا قرار گرفتن بیش از حد در معرض آندروژن در زمان بارداری برخی دلالیل احتمالی هستند. علاوه بر این گروهی دیگر ریشه بروز تراجنسی را ارتباط بین مسائل روانشناختی و رفتاری می‌دانند. در هر صورت این دو نظریه مشکلی برای یک جا بودن در کنار هم ندارند!

نظریه‌های روان شناختی و رفتاری

تربیت / تروما

سالیان سال بیشتر مردم از جمله روانشناس و ولوژیست مشهور، دیوید کلودویل اعتقادشان بر این بود که تراجنسی یک اختلال روانی / عاطفی است که ریشه در یک عامل بیرونی (تروما) روانی دارد. هری بنجامین می‌گوید: ژنتیک و غدد ما می‌توانند هم یک وضعیت خوب و عالی را برای ما بسازند و هم می‌توانند یک ترومای روانی ایجاد کنند که باعث یک تضاد اساسی می‌شود که ممکن است نتیجه آن تراجنسی باشد.»
در واقع این نظریه می‌خواست بگوید تراجنسی حاصل آموزه ها و شاید تلقین افراد و اطرافیان باشد و ریشه تراجنسی در رفتارهای اطرافیان و محیط با فرد است
این نظریه با فدا شدن زندگی یک انسان به چالش کشیده شد. داستان از این قرار بود که فردی به نام دیوید ریمر با جسمی سالم و پسرانه در کودکی تحت جراحی تغییر جنسیت قرار گرفت و همه با او مانند یک دختر رفتار کردند. در واقع دیوید بخشی از یک آزمایش بود که معلوم می‌کرد آیا واقعا محیط و رفتار دیگران می‌تواند تاثیری بر شکل گیری هویت جنسیتی فرد داشته باشد یا هویت جنسیتی یک مساله مادرزادی است. جان مانی با تحقیق بر روی این فرد به این نتیجه رسید که هویت جنسیتی اکتسابی نیست و فرد با آن متولد می‌شود. دیوید ریمر در سن ۹ تا ۱۱ سالگی شروع به رفتارهای ناهمگون زد و پسرانه زندگی میکرد. هرچند بعدها دیوید بعد از متوجه شدن داستان زندگی اش دست به خودکشی زد. بعدها داستان زندگی دیوید زنگ خطری برای موسسات حمایتی و روانپزشکان شد تا جراحی تغییر جنسیت /جنس را برای کودکان غیر بالغ ممنوع کنند.

تمایلات جنسی

ری بلانچارد در نظریه خود دلیل بروز تراجنسی در ترنس های زن را دو دلیل می‌داند.
یکی تراجنسی های همجنسگرا که به دلیل تمایل به مردان تغییر جنسیت می‌دهند و دیگری تراجنسی های غیر همجنسگرا که به خاطر خود زن پنداری دست به جراحی می‌زنند. به زبان ساده تر این افراد از تصور اینکه زن باشند لذت می برند. از حامیان این نظریه می توان به مایکل بیلی (نویسنده کتاب مردی که ملکه خواهد شد)، آنا لاورنس،جیمز کنتور و … که بیان می‌کنند تفاوت زیادی بین این دو گروه وجود دارد از تفاوت در ضریب هوشی و علایق جنسی تاقد و سن جراحی. در مقابل منتقدان این نظریه مانند موزر بیان می‌کنند این نظریه اشکالات اساسی مانند ضعف در گروه کنترل دارد. برخی دیگر نیز به نوع نام گذاری بلانچارد ایراد می گیرند و آن را برای تراجنسی ها توهین آمیز می‌دانند. البته یکی از بزرگترین مخالفان این نظریه خود ترنسکشوال ها هستند

نظریه‌های مبتنی بر بیولوژیک

ژنتیک

گیرنده آندروژن به وسیله اتصال تستوسترون یا دی هیدروتستوسترون فعال می‌شود که نقش مهمی در تشکیل صفات اولیه و ثانویه جنسی مردانه دارد. محققان دریافتند که ترنس های زن تستوسترون کمتری نسبت دیگران دریافت می‌کنند.
یک نوع ژنوتیپ برای ژن وجود دارد که آن را CYP17 می‌نامند و در هورمون های جنسی پروژسترون و پریژننولون نقش دارد. این مورد در ترنس های مرد نقش مهمی دارد. در یک تحقیق، محققان دریافتند نکته مهم اینجاست که ترنس‌های مرد تنها ژنوتیپ متفاوتی دارند بلکه فراوانی آلل یا دگره آن‌ها مساوی مردان بود و هیچ شباهتی به ن نداشت. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که از دست دادن یک توزیع آلل خاص نه با تراجنسی مرد در ارتباط است.

ساختار مغز

puzzle brainدر اولین مطالعه در نوع حود دکتر ژو و همکارانش در سال ۱۹۹۵ دریافت که در منطقه ای از مغز به نام BSTc که منطقه ای برای واکنش به اضطراب و جنس است و این منطقه در ترنس های زن به اندازه یک زن مادرزاد و در ترنس های مرد به اندازه یک مرد مادرزاد است. به دلیل اینکه تراجنسی ها در این آزمایش هورمون مصرف می‌کردند گروه کنترل که شامل مردان و ن مادرزاد بود از بین کسانی انتخاب شده بود که واژگونی هورمونی را تجربه کرده بودند. البته منطقه BSTc در مغز این افراد به همان اندازه طبیعی بود.
یک تحقیق تکمیلی در سال ۲۰۰۰ بر روی تعداد نورون‌ها در BSTc در یک حجم مشخص انجام شد. آن‌ها نیز نتایج مشابهی را با ژو و همکارانش دریافتند. اما این ازمایش با آزمایش ژو یک تفاوت اساسی داشت. در این ازمایش یک ترنس زن که هورمون مصرف نکرده بود نیز وجود داشت اما با این وجود باز هم تعداد نورون‌ها با ن مادرزاد مشابه بود.
در سال ۲۰۰۶ گورن مطالعات پیشین را تایید می‌کند و می‌گوید تراجنسی حاصل یک اختلال در عملکرد مغز در تمایز بین دو جنس است
در سال ۲۰۰۸ گارسیا فالگوراس و سواب منطقه جدیدی در مغز را کشف کردند که INAH3 نام داشت. آن‌ها برای آزمایش این بخش از مغز همانند آزمایش ژو از یک گروه کنترل و یک گروه آزمایش استفاده کردند. فالگوراس و سواب با آزمایش ن و مردان مادرزاد متوجه تفاوت زیادی در حجم این منطقه از مغز بین این دو جنس شدند. نکته حائز اهمیت در این ازمایش این بو که ترنس های مرد با مردان و ترنس های زن با ن نرخ مشابهی داشتند.
تصویربرداری MRI شاید راه حل مناسبی برای پرداختن به جزئیات مغز مانند بررسی ساختار BSTc و INAH3 نباشد امامی‌تواند در مقیاس بزرگتر اطلاعات خوبی به ما دهد. در سال ۲۰۰۹ لودرز و همکارانش دست به بررسی منطقه خاکستری در مغز ۲۴ تراجنسی مرد به زن کردند و دریافتند غلظت ماده خاکستری در مغز این افراد بیشتر شبیه مردان است اما حجم ماده خاکستری این افراد بیشتر از مردان است. این مطالعه باز هم مطالعات پیشین را مبنی بر متفاوت بودن ساختار مغز تراجنسی ها تایید کرد.

عملکرد مغز

تا به حال درباره سندرم عضو فانتوم چیزی شنیدید؟ این سندرم زمانی رخ می‌دهد که فرد عضوی از بدنش به دلایلی قطع می‌شود یا به صورت مادرزاد نداشته است اما گاهی یا به صورت مدام تصور می‌کند این عضو کماکان همراهش است و عملکردی طبیعی دارد. برخی این را ناشی از تلقین اطرافیان می‌دانند و برخی دیگر هم احساس کردن این عضو نامرئی را بازتابی از فعالیت مغز در نواحی از خود است ه این عضو خیالی را ترسیم می کند.
راماچاندران در سال ۲۰۰۸ دریافت دو سوم از مردانی که آلت تناسلی خود را بر اثر حادثه ای از دست می‌دهند دچار سندرم عضو فانتوم می‌شوند ولی نکته جالب اینجاست که دو سوم از ترنس‌های مرد بیان می‌کنند در کودکی سندرم عضو فانتوم را تجربه کردند و از کودکی تصور می‌کردند آلت تناسلی مردانه طبیعی دارند و این عضو همراه آن‌ها است.
در سال ۲۰۰۸ برگلاند و همکارانش دست به آزمایش دو فرومون بر روی ترنس های زن زدند. با وجود تفاوت های جنسی ترنس های زن با ن مادرزاد، شبکه‌های هیپوتالاموس رفتار تقریبا مشابهی با ن مادرزاد در واکنش به آندروژن نشان دادند و هر دو گرو در واکنش به استروژن دست به فعال سازی آمیگدال زدند. به زبان ساده ترنس‌های زن در مقابل این ازمایش رفتاری ما بین مردان و ن داشتند که البته بیشتر به سمت ن سوق داشت نکته مهم اینجاست که این افراد پیش از این ازمایش تحت هیچ گونه هورمونی قرار نگرفته بودند و سطح هورمون های آن‌ها دست نخورده بوده است.
قرار گرفتن در معرض آندروژن پیش از تولد
اشنایدر، پیکل و استلا در سال ۲۰۰۶ دریافتند رابطه مستقیمی بین مقدار آندروژن دریافتی در دوران بارداری و ترنس‌های زن وجود دارد. آن‌ها فهمیدند ترنس‌های زن در دوران بارداری، آندروژن بیشتری نسبت به مردان دریافت کرده‌اند و این میزان با ن مادرزاد قابل مقایسه است.


بارها پیش آمده است که ژاک لکان را با دیگر اندیشمندان فرانسوی همچون ژاک دریدا و میشل فوکو، پیرو مکتب پساساختارگرایی در نظر بگیرند (به عنوان مثال پارکر ۱۹۹۲، ساروپ ۱۹۸۸). این طبقه‌بندی به منظور فراهم آوردن درک بهتری از جنبه‌های فکری موجود در اروپا از نقطه نظر فرهنگ آنگلوامریکن است (دیوز، ۱۹۹۵)، اما از سوی دیگر سبب شده تا کارهای لکان برای علاقه‌مندان به گفتمان روانشناسی به طرز جذابی، رازآلود و ناشناخته بماند (مثلاً آدلام و همکاران، ۱۹۷۷). جایگاه لکان در این طبقه‌بندی هر چقدر هم اندک، به طور مستقیم و سازماندهی شده در تحلیل انتقادی مباحث دریدا درباره‌ی تفاوت و واسازی (۱۹۷۸، ۱۹۸۱)، در تحلیل آثار فوکو درباره‌ی نظارت و اعتراف (۱۹۷۶، ۱۹۸۱) و همچنین برای بازخوردی انتقادی به منظور بررسی این مورد که خوانش‌های ما از آثار ایشان تا چه میزان صحیح بوده، مورد استفاده‌ی بعضی از نویسندگان انتقادی این حوزه قرار گرفته است. اگرچه از لکان همواره در مبحث تحلیل گفتمان یاد می‌شود اما دقیقاً مشخص نیست که او چرا و چگونه به این حوزه مربوط می‌شود.

 

تحلیل گفتمان در روانشناسی شکل‌های مختلفی می‌پذیرد اما بیشترین شکل‌های  آن در کارهای انتقادی معاصر بر اساس مبحث بازگشت به زبان» در روانشناسی اجتماعی است (برای مثال هنری وسکورد ۱۹۷۲) و بر این مبحث متمرکز می‌شود که زبانی که با آن صحبت می‌کنیم، در الگوهای گفتمان طبقه‌بندی می‌شود (برای مثال هنریکس، هالوی، اوروین، ون و والکرین ۱۹۸۴). بنابراین می‌توان از تحلیل گفتمان برای نشان دادن اینکه تصور از من یا خود و تصور از جهان، چه نقش پر رنگی در جامعه و در جریان روانشناسی دارد استفاده نمود و در ادامه، از آن برای زیر سوال بردن و مقاومت درباره‌ی این تصورات بهره جست (ویلینگ ۱۹۹۹). الگوهای گفتمان در جامعه‌ی سرمایه‌داری، تصاویر تنزل یافته از انسان‌ها را بر اساس طبقه‌بندی‌های مختلفی (همچون طبقه‌ی اجتماعی، نژاد و جنسیت) همچون زنجیری محکم در کنار یکدیگر نگاه می‌دارد. بنابراین تحلیل زبان وماً تحلیل ایدئولوژی است و گفتمان» در اینجا به عنوان سازماندهی کننده‌ی زبان به اشکال خاصی از پیوندهای اجتماعی در نظر گرفته می‌شود (پارکر ۲۰۰۵).

 

تحلیل گفتمان همواره بر روی متون نوشتاری انجام می‌شود و برای تحلیل یک مکالمه یا مصاحبه که به شکل طبیعی در حال اتفاق افتادن است، همه چیز از گفتار به نوشتار تبدیل می‌شود. حتی زمانی که تحلیلگران گفتمان بر آنند تا فراتر از گفتار و نوشتار بروند، باز هم متن به صورت نوشتاری ارائه می‌شود (برای مثال پارکر و شبکه‌ی گفتمان بولتون ۱۹۹۹).

بنابراین مفهوم متن» در اینجا شامل تمام انواع مفاهیم ساختاریافته‌ی اجتماعی است. اگرچه چنین مفهومی، ارتباطات موجود با کارهای لکان را تسهیل می‌کند اما باید در نظر داشت که لکان به صحبت‌های فرد آنالیز شونده (این موضوع تحت عنوان مراجع یا بیمار در سایر شیوه های گفتمان پزشکی یا انسانی گنجانده شده بود) به هنگام رویارویی با رواندرمانگر علاقه‌مند بود. یک تحلیل لکانی از یک متن نوشتاری این چنین، نیازمند توجه ویژه به ویژگی‌های خاص حروف» است (ترستون ۲۰۰۲). در ادامه نتایج مهمی در مورد افرادی که صحبت‌هایشان منطبق با تحلیل پیشنهادی در این مقاله است، به دست آمده است که به آن اشاره می‌شود اما نیازمند بررسی جزئی‌تر و فرای محدوده‌ی بحثی است که در اینجا شرح داده شده است.

 

این مقاله به بررسی توصیف‌های مختلفی از مبحث گفتمان» در آثار لکان و همچنین سهم بالقوه‌ی نظریه‌ی لکانی در تحلیل گفتمان در روانشناسی می‌پردازد. قبل از هر توضیح دیگر، لازم به ذکر است که لکان روانشناس نبود و رشد و ترقی روانکاوی بالینی و خوانش‌های نظری هدایت شده از فروید توسط شخص او، در تضاد با مفاهیم بیمار و روابط اجتماعی است که شالوده‌ی تحقیق در باب روانشناسی آنگلو امریکن است (مالون و فریدلندر ۲۰۰۰). ضدیت لکان با روانشناسی اغلب در نوشتار انتقادی مربوط به این رشته مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرد زیرا رشته‌ی روانشناسی در پی آن است که از ایده‌های لکان برای اصلاح یا بهبود کارهایی که در حوزه‌ی روانشناسی انجام می‌گیرد، بهره بگیرد (به عنوان مثال برکیت ۱۹۹۱، پارکر ۱۹۹۷).

اگرچه این امر لکان را به فرد مورد علاقه‌ی بعضی از نویسندگان تبدیل کرده اما از سوی دیگر باعث شده تا نسبت به اصل و ریشه‌ی کارهای او بی توجه باشیم. بنابراین فرض و پنداشت حاکم بر این مقاله که در تمام بخش‌های آن در جریان است این است که رویکرد لکانی نیازمند رسیدن به درک کاملاً متفاوتی از اصل وجودی انسان‌هاست و آنچه در اینجا ارائه می‌شود یکی از مهمترین لایه‌های روانشناسی انتقادی» به حساب می‌آید زیرا به هیچ وجه در حوزه‌ی روانشناسی نمی‌گنجد (پارکر ۲۰۰۳).

 

خوانش لکان برای نظریه‌ی گفتمان

 

استراتژی به کاربرده شده در این مقاله شامل سه بخش است. در ابتدا روانکاوی به شکل جدی بررسی می‌شود و تمام دعاوی آن به عنوان داده بنیادی استدلالی، پذیرفته و به عنوان اصلی درست در نظر گرفته می‌شود. این کار به این دلیل است که از ارتباط صمیمانه میان توسعه‌ی مفاهیم روانکاوی توسط فروید و نحوه‌ی نگرش او به زبان در درمان گفتاری» برای درک بهتر مطلب استفاده شود (فوستر ۱۹۸۰). سپس از کار مجدد لکان بر روی مراحل رشد و ساختارهای شخصیتی ارائه شده توسط فروید استفاده می‌شود اما فقط تا جایی که پایه و اساس عملکردهای زبان است و وارد حوزه‌ی روانشناسی جهانی سرشت ذاتی انسان نمی‌شود (مالون و فردلندر ۲۰۰۰). در آخر به انواع روانکاوی تحلیلی اشاره می‌شود که از طریق فرهنگ غرب بازتولید و تقویت می‌شوند و مردم آنها را از اعماق وجود تحت عنوان ساختارهای فرهنگی و تاریخی تجربه کرده‌اند که به دلیل ساختاری این چنین، برای استفاده‌ی مردم از زبان و همینطور استفاده‌ی زبان از مردم مفید است (پارکر ۱۹۹۷).

 

مؤلفه‌های خوانش گفتمان لکانی

 

در محدوده‌ی پارامترهای انتخاب استراتژیک، برای تمرکز بر مبانی گفتمانی که به فعالیت‌های لکان برای چگونگی تحلیل گفتمان مربوط است، باید نحوه‌ی خوانش نظریه‌ی لکانی را که به هدف این مقاله نزدیک است، تعیین کرد. چهار مؤلفه برای این خوانش وجود دارد. اولین مؤلفه مربوط به نظرات لکان در خصوص ماهیت گفتمان است. مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که تعریف لکان از کار گفتمان مستتر و دشوارفهم است. پس بنابراین خوانش لکان تا حدودی نیازمند تفسیر و تجدید نظر است. لکان از نوشته‌های سوسور (۱۹۷۴) و همچنین یاکوبسون (۱۹۷۵) استفاده می‌کند و گاهی به نظر می‌رسد که این نویسندگان به جای ارائه‌ی الفاظ ادارکی مجزا که می‌تواند به عنوان بخشی از رویکرد لکانی به گفتمان مشخص شود و مورد استفاده قرار بگیرد، تنها بعد از ساخته و پرداخته کردن این ایده‌ها توسط شخص لکان، از این تفکرات حمایت و آنها را تایید می‌کنند (هالوی ۱۹۸۹). مشکل دیگر این است که دیگر نظریه‌پردازان بخش‌های معنایی و تجربه که زیرمجموعه‌ی سنت پدیده‌شناسی هستند، از هگل گرفته تا هایدگر، به همان شیوه‌ی لکان گفتمان را بررسی می‌کنند (میسی ۱۹۹۵). آنچه ذکر شد بدین معناست که هر تفسیری از گفته‌های لکان تا حدودی می‌تواند به طرز امیدبخشی نمونه‌ای مطابق اصل از آن چیزی باشد که ما در این مقاله در جست و جوی آن هستیم.

 

مؤلفه‌ی دوم که مجموعه نوشته‌های لکانی در ادبیات، مطالعات فرهنگی و نظریه‌های اجتماعی است، در اندیشه‌های شخصی لکان بر ظهور روانکاوی به عنوان رشته‌ای در ادبیات غرب حضور دارد که می‌توان به تعاریف او از گفتمان روانکاو» اشاره کرد (مثلاً برچر ۱۹۹۳، مک کانل ۱۹۸۶). اگرچه نوشته‌های علمی بسیاری وجود دارد که از نظریه لکانی بهره می‌جویند، اما تنها منابعی ارزش بررسی دارند که دیدگاهی برای توسعه‌ی روانکاوی ارائه می‌کنند.

 

به یقین استفاده از بعضی ایده‌های مفید بدون استخراج آنها از بستر و زمینه‌ای که در آن قرار دارند، کار آسانی نخواهد بود. حتی خوانش‌های شخصی لکان از متون ادبی واقعاً به خودی خود روانکاوی لکانی» نیست و تا آنجا که این خوانش‌ها تعبیری به آنچه تحلیل گفتمان لکانی» می‌نامیم بگشایند، و پرسش‌های تحقیقاتی جدیدی درباره‌ی اینکه چگونه باید ارتباط بین روانکاو، فرد تحت درمان و زبان را در ذهن تصور کرد، مطرح می‌کنند (ربت ۲۰۰۱).

 

سومین مؤلفه در گزارش‌های عملی بالینی لکان قرار دارد. پیشنهادهای نوآورانه‌ی لکان درباره‌ی اینکه چگونه عملکردهای گفتمان، ریشه در این دو مورد دارد: یک) تلاش برای تفسیر کردن یا نکردن آنچه که سوژه به روانکاو می‌گوید. دوم) نحوه‌ی شکل‌گیری صحبت‌های سوژه و درمانگر در پروسه‌ی خاص و عجیب روانکاوی (بنونتو و کندی ۱۹۸۶). روانکاوان لکانی این پیشنهادها را تفسیر کرده‌اند و این ادبیات بالینی شکل گرفته از این تفسیرها یکی از منابع کلیدی برای فهم و دریافت آن چیزی است که لکان در حال دستیابی به آن بود (برای مثال فینیک، ۱۹۹۵و ۱۹۹۹).

 

اکثر کارهای لکان بر روی گفتمان تنها در حیطه‌ی تحلیلی و برای هدایت مسیر درمان و مفهوم‌سازی اینکه چگونه رواندرمانی از روانکاوی متفاوت است، قابل استفاده است (ناسیو ۱۹۹۸).

 

هنگامی که شروع به ترجمه و تفسیر کارهای لکان در حیطه‌ی عملی بالینی می‌کنیم که در آن سوژه شکل‌گیری ناخودآگاه خود را به خوانش متونی که در آنها تحلیلگر گفتمان آنچه را که در حال انجام است تفسیر می‌کند، به وجود آمدن تحریف هدفمند خاصی از مفاهیم اجتناب‌ناپذیر است. با وجود این خوانش لکان و گفتمان لکانی مؤلفه‌ی چهارمی هم دارد و آن در اینجاست که خوانش لکانی به مدل مورد علاقه‌ی روانشناسان اجتماعی و یا حداقل مدلی مهم و با جهت‌گیری برهانی تبدیل می‌شود (برای مثال گاف و مک فادن ۲۰۰۱، هپبورن ۲۰۰۳). برای رسیدن به چنین مدلی باید مشخص کرد که چگونه ممکن است مفاهیم مختلف گفتمانی توسط لکان بر حسب متونی که تحلیلگران در روانشناسی معمولاً مطالعه می‌کنند، تا آخر برجا می‌مانند. برای مثال، روانکاوان و نظریه‌پردازان فرهنگی، به عنوان یک قاعده نسخه‌ی رونوشت را مطالعه می‌کنند، بنابراین توصیفی از یک رویکرد لکانی به طور حتم به شکل‌های خاصی تغییر می‌کند (مقایسه شود با جورجاکا ۲۰۰۱، ۲۰۰۳). لکان نه تنها چیزی بیشتر از یک تئوری محدود سازمان‌یافته و منطقی برای روانکاوی ارائه نمی‌کند، بلکه قصد ارایه‌ی راهی نتیجه بخش برای تحلیل گفتمان را نیز ندارد. حتی زمانی که عمل روانکاوی در یک چارچوب لکانی وماً مستم چیزی از این نوع است تا جایی که تحلیلگر به تاثیر ساختاری دال در سخنان فرد تحلیل شونده توجه می‌کند (مثلاً نوبوس ۲۰۰۰). نظریه‌ای که به آن نیازمندیم در نوشته‌ها و تمرینات عملی لکان و پیروان وی پخش شده است، بنابراین این خوانش بازخوانی نظرات پراکنده بر مؤلفه‌هایی است که ممکن است برایمان مفید باشد. اکنون امکان این فراهم است که به فرایند بازنویسی بپردازیم.

 

مؤلفه‌های نظریه گفتمان لکانی

 

هفت مؤلفه‌ای که در اینجا مشخص شده، از منابع متعددی وام گرفته شده است و دعوی ارائه‌ی یک تئوری کامل و بی‌نقص گفتمان را ندارند، چه برسد به اینکه مدعی شیوه و روشی باشند که بتوان نسبت به متون به کار برد. همچون بخش بزرگی از تحلیل گفتمان، یعنی مفهومی که باید یک روش ثابت یا چهارچوبی برای خوانش متن وجود داشته باشد، که در روانکاوی لکانی مردود بوده و مورد پذیرش نیست. از سوی دیگر، روانکاوی لکانی به عنوان عنصر قابل تعریف تجربی در ضمائمی که به توصیف گزارشات روانکاوی در کتاب‌های درسی روانشناسی می‌پردازد، عمل نمی‌کند. این رویکرد هیچ شناختی از مفاهیمی که ادعا می‌کند را به دست نمی‌دهد، حتی در مورد تمایلات جنسی» (لکان ۱۹۷۹، صفحه‌ی ۲۶۶). برای مثال، ناخودآگاه یکی از خصوصیات صحبت کردن است یعنی آن بخش از گفتمان بنیادی به عنوان انتقال بین فردی که تحت اختیار موضوع مورد بحث در بازسازی تسلسل گفتمان آگاهانه‌ی فرد نیست» (لکان ۲۰۰۲، صفحه ی ۵۰). بازسازی لحظه به لحظه‌ی ناخودآگاه و آنچه از نظر ساختاری ناموجود شده است، سبب شده تا تحلیل لکانی کاملاً همساز و موافق با مطالعات لفظی، ساخت و سازهای اجتماعی و گفتمان باشد (بیلیگ، ۱۹۹۹، تابر ۱۹۹۵، ادواردز ۱۹۹۷). دو مؤلفه‌ی اول که به کیفیت رسمی متن و بست بازنمایی می‌پردازند، نکات مفیدی در ارتباط با این مطالعات را بیان می‌کنند. مشخصات خاصی برای فهم ذهنیت در کارهای لکان وجود دارد که باید چهارچوب آن برای تحقیقات استدلالی و برهانی در روانشناسی از ابتدا تعریف شود. این مشخصات تعیین کننده و اصلی که در اینجا تحت عنوان مؤلفه‌ی سوم عنوان شده است، می‌تواند برای شیوه‌ای که دانش گفتمان، مؤلفه‌ی چهارم و موقعیت‌های تحت اختیار شخص که مؤلفه‌ی پنجم است، درک شود و دارای پیامدهایی باشد. به هنگام بررسی این مفاهیم به دیدگاهی متمایز از واقعیت می‌رسیم که مؤلفه‌ی ششم است و در ادامه به مؤلفه‌ی هفتم می‌رسیم که در آن امر تفسیر اتفاق می‌افتد.

 

یک) ویژگی‌های رسمی متن

 

از اولین فرمول‌های موثر برای خوانش لکان در زبان انگلیسی می‌توان به این معادله اشاره کرد:  فروید+سوسور= لکان (به عنوان مثال برد ۱۹۸۲). اگرچه این فرمول سبب شد خوانندگان به اشتباه لکان را به یک نوع ساختار زبانشناسی تقلیل دهند اما از دیگر سو این فرمول بر این امر تاکید می‌کند که چگونه در تحلیل لکانی از زبان، فرم ظاهری نسبت به زبان از اهمیت بیشتری برخوردار است.

 

تفسیر یک متن برای کشف معنای ناخودآگاه که در پشت متن پنهان شده و همچنین دستیابی به محتوای مدلول» یعنی همان مفاهیمی» که فردیناند سوسور (۱۹۷۴) تصور می‌کرد به دال‌ها متصل است (تصاویر صوتی)، نیست. در واقع، سازمان‌دهی دال‌ها در متن است که هدف اصلی مطالعه است و ساختارهای رسمی یک متن همچون کار سوسور با در نظر گرفتن زبان به عنوان نظام تفاوت‌ها بدون واژه‌های مثبت تجزیه می‌شود (سوسور ۱۹۷۴، صفحه ی ۱۲۰). هدف روانکاوی لکانی به دست آوردن اختلاف مطلق» است (لکان ۱۹۷۹، صفحه ی ۲۷۶) و ما می‌توانیم مشخصات لکان را از این هدف به عنوان دستوری به تحلیلگر یک متن نوشتاری بخوانیم (و همچنین به عنوان درسی برای نویسنده یک متن که آن را به هنگام تحلیل کردن به صورت شفاهی می‌خواند).

 

در این خوانش، پایان کار روانکاوی رساندن سوژه به نقطه‌ای است که به سوسورین تمام و کمالی تبدیل شوند، به گونه‌ای که متوجه شوند زبانی که آنها را در برگرفته است، تنها از تفاوت‌هایی ساخته شده که هیچ واژگان مثبتی ندارد. اکنون وقتی به فعالیت تفسیر بپردازیم، به نقش تحلیلگر گفتمان خواهیم رسید. برای لحظه‌ای مفهوم اختلاف مطلق» به منظور پر رنگ کردن نقش بررسی الگوها و ارتباطات بین دال‌ها می‌پردازد اما به جای اینکه ارتباطاتی قابل استنباط باشند، یک نظم اساسی و مهم را آشکار می‌کنند که این دال‌ها را از یکدیگر متمایز می‌کند و آنها را در کشمکش قرار می‌دهد. تمرکز بر تفاوت‌ها با یکی از اصول پایه‌ی تحلیل گفتمان در روانشناسی که در آن تحلیلگر به تغییرپذیری» در توضیحات می‌نگرد، نه به استنباط یک اصل واحد عمیق‌تر که می‌تواند جملات گوناگون را در کنار هم قرار دهد (پاتر و وترل ۱۹۸۷).

 

برای روانکاوان لکانی این تغییر پذیری» از یک سو فعالیت خلاقانه‌ای که با آن سوژه که می‌خواهد با سوژه‌ی دیگری ارتباط برقرار کند و سپس یافتن آن زبان ارتباطی که این مسیر را مسدود می‌کند نیست و از سوی دیگر این دال نه چیزی است که از مفاهیمی که در ذهن نویسنده یا گوینده وجود دارد، معنا بگیرد و نه چیزی است که توسط فرد دیگری که تحت آنالیز است به عنوان مخاطب کشف و استفاده شود، زیرا وقتی که یک دال موضوعی را ارائه می‌کند، این امر برای موضوع دیگری نیست بلکه برای دال دیگری است» (لکان ۱۹۷۹، صفحه‌ی ۱۹۸). تحلیلگر می‌تواند ارزش معنایی یک واژه یا عبارت را مشخص کند و سپس از طریق جهت‌گیری به واژگان دیگر که پشت سر هم قرار می‌گیرند که ممکن نیست تحلیلگران گفت‌وگو به خاطر جهت‌گیری دیگر سوژه‌ها آن را در اختیار داشته باشند (به عنوان مثال آنتاکی ۱۹۹۴).

 

بنابراین نقطه‌ی پایانی یک تحلیل مشخص، رسیدن به کلمات یا عباراتی نیست که خلاصه کننده‌ی آنچه گفته شد باشند، زیرا این کلمات و عبارات درون مایه‌ی معنای اصلی متن، ثبت شدن‌ها یا گفتمان‌ها که نقش مهمی در تولید آنچه در جریان ثبت و نوشتار متن اتفاق می‌افتد، نیست. در عوض، یک تحلیل لکانی به دنبال بیرون آوردن موارد غیرقابل تقلیل، مهمل و بی‌ارتباطی است که از مؤلفه‌های یک دال با ویژگی بی‌معنایی تشکیل شده است (لکان ۱۹۷۹، صفحه‌ی ۲۵۰). به طور خلاصه، تحلیل گفتمانی لکانی، به دنبال ایجاد هر نوع اختصار و ساده‌سازی بیوگرافی افراد نیست بلکه در جست و جوی مؤلفه‌های دلالت کننده‌ای است که هیچ منطقی ندارند و همچنین به دنبال مشخص کردن نقشه‌ای است که این مؤلفه‌ها در سازمان‌دهی و از هم گسیختگی جریان متن ایفا می‌کنند. تغییر عمدی در کار لکان از خواندن محتوا به تحلیل ویژگی‌های رسمی یک متن نیز (که با تمرکز بر تفاوت‌ها، ارائه‌ی موضوعات برای دال‌ها و جست و جوی دال‌های مهم و بی‌ارتباط بیان می‌شوند) توسط لکان در تصویری نظری از گفتمان که از طریق مثم (نمادهای ریاضی‌ای که برای نمایش ایده‌ها از آن استفاده می‌شود. م) ارائه می‌کند، به صراحت بیان شده است. همانطور که در بخش‌های زیر خواهیم دید، روابط بین مؤلفه‌های معنادار، توسط طبقه‌بندی‌های صورت گرفته به مثم‌هایی که از نمادهای جبری به عنوان دال‌های مطلق» تشکیل شده‌اند، معنا می‌شود (لکان ۱۹۷۷، صفحه‌ی ۳۱۴).

 

دو) بست بازنمایی

 

تحلیل تکه‌ای از یک متن، چه فرد خاصی آن را به زبان بیاورد و چه توسط یک یا چند فرد نوشته شده باشد، به اینکه چگونه آن متن تشکیل شده اشاره دارد. در حالی که به نظر می‌رسد که متن به صورت یکپارچه از یک موضوع به موضوع دیگر در جریان است، ممکن است در یک سری از تبادلات خود به خودی بین نویسندگان، یک بررسی دقیق بتواند در جهت شناخت اینکه ساختار آن متن به چه صورت و چگونه غیر قابل تغییر و ثابت است، به ما کمک کند. لکان ما را از روش‌های سردرآوردن از نقاط انسداد که احتمالاً دال‌های مهمل و بی‌معنا در آنها وجود دارد، آگاه می‌سازد. این چهارچوب نظری برای مشخص کردن نقاط ثابتی که متن حول محور آنها می‌چرخد، برای مشخص کردن یک متن در الگوی گسترده‌تری از گفتمان و همچنین برای بررسی اینکه چگونه منطق زمانی یک متن شکل گرفته است، مفید است. استفاده‌ی لکان از زبانشناسی سوسوری، سوالی مطرح می‌کند درباره‌ی اینکه چگونه معانی در زبان به گونه‌ای ثابت می‌شوند که گوینده ممکن است حداقل این احساس را داشته باشد که توسط  او پیام به سمت مخاطب هدایت می‌شود.

 

اگر زبان اساساً توانایی دفاع از خودش در برابر نیروهایی را ندارد که در هر لحظه در حال تغییر دادن رابطه میان دال و مدلول هستند (سوسور ۱۹۷۴، صفحه ۷۵)، پس چگونه یک سوژه از خود در برابر این نیروها دفاع می‌کند؟ برای لکان این سوال از اهمیت بیشتری برخوردار است، زیرا روند سرکوب، با خارج کردن دال‌ها از مدار ارتباطات ایجاد می‌شود و خلق استعاره به دال‌ها این امکان را می‌دهد که تحت تاثیر آن مدار جریان پیدا کنند. از نظر لکان نقاط کاپیتون که از نام نقاط قوسی شکل کاپیتون وام گرفته شده (که در سطح چرم قرار دارند و از طریق عبور سوزن‌های مخصوص، سرجای خود محکم می‌شوند. م) سطح سیستم نشانه را سرجای خود نگه می‌دارند. چنین گفته‌ای به ما یادآوری می‌کند که بعضی دال‌های به خصوص با جایگزین‌های استعاری در یک متن مجدداً تکرار می‌شوند. تکرار این دال‌ها، حضور نقاط قوسی شکل را به ما نشان می‌دهند. دال‌های عودکننده خاصی هم وجود دارند که الگوهای گسترده‌تری از ساختار سرکوب را نشان می‌دهند و در همین‌جاست که یکی از مثم‌های لکان، مفید خواهد بود. لکان همزمان با ساختارهای زبانشناسی، رابطه‌ی بین یک دال خاص (نمایش داده شده تحت عنوان اس یک) و بقیه‌ی سیستم‌های نشانه‌ها را (نمایش داده شده تحت عنوان اس دو) به وسیله‌ی این مثم نشان می‌دهد که:

 

S1→S2

 

یک دال تنها بر اساس روابطش با دیگر دال‌ها ارزشمند می‌شود و مثم لکان در خدمت ارائه‌ی روشی است که توسط آن دال‌های معینی برجسته می‌شوند و در موقعیتی غالب نسبت به بقیه‌ی متن عمل می‌کنند به گونه‌ای که همچون نقاط قوسی شکل در یک سیستم سمبولیک به طور موثر در گفتمان‌های وسیع‌تری عمل می‌کنند. این دال‌های اصلی به کمک استعاره‌های لفظی همچون پایه و اساس ارائه و نمایش در متن هستند زیرا اصرار بر اینکه همه چیز همان‌گونه است که بیان شد» موضوع چالش‌برانگیز یا اختلاف‌برانگیزی نیست. گوینده‌ای که در اینجا جایگاه اس یک را اتخاذ می‌کند، ادعای قدرتی می‌کند که به جای بحث منطقی با تکرار این ادعا به حقیقت می‌پیوندد و آن هنگام که بحث منطقی از قسمت ظاهری از هم پاشیده شد، احتمال اینکه نقش بعضی از دال‌ها به خصوص به عنوان دال‌های اصلی آشکار شود، وجود دارد. لکان پیچیدگی مهمی به فهم پروسه‌ی ثبات معنا از طریق تکرار دال‌های به خصوص و یا جایگزین‌های استعاری در عملکردشان به عنوان نقاط دوخت یا دال‌های اصلی می‌افزاید و این پیچیدگی این است که فرآیند بست بازنمایی به صورت عطف به ماسبق اتفاق می‌افتد. در یک روایت از گذشته‌ی زندگی، ظهور تروما بعد از یک اتفاق به وقوع می‌پیوندد تا تلاشی باشد برای معنا بخشیدن به واقعه‌ای که سوژه قدرت درکش را ندارد که لکان آن را تاثیر برگشتگی» نام می‌نهد (لکان ۱۹۷۷، صفحه‌ی ۳۰۶).

 

برگشتگی ساختار نقاط دوخت ترومایی، مهمل و دیگر موارد غیر قابل توضیح باعث می‌شود روایت روزمره تبدیل به چیزی شود که با عنوان پس از واقعه» تعریف شده است و چنین واقعه‌ای» ممکن است چیزی باشد که در سطح یک جمله‌ی خاص اتفاق بیوفتد. لکان این‌گونه استدلال می‌کند که علامت‌گذاری یک جمله به صورت عطف به ماسبق مشخص می‌کند که آن جمله که مفهومش درک می‌شود چه معنایی خواهد داشت و به این علت منطق زمانی علت و معلول خوانش لکانی برعکس است. بنابراین یک تحلیل گفتمان، در جست و جوی گره‌های دکمه کاری است که نتیجه‌گیری» جمله‌ها یا دیگر بخش‌های متن است، یعنی همان گره‌های دکمه کاری که فقط در لحظه‌ی نتیجه‌گیری، نقطه‌ی شروع اصلی خود را آشکار می‌کنند. نقطه‌های دکمه کار و دال‌های اصلی از طریق فرایندهای لفظی طفره می‌رومد و از عمل اجتناب می‌کنند که شباهت زیادی به بازخوانی استدلالی اخیر در روانکاوی دارد (بیلیگ ۱۹۹۹) و به موجب آن توجه به تاثیر عطف به ما سبق در دال‌ها، موجب می‌شود تحلیل گفتمان لکانی حتی از هر نوع مطالعه‌ی پیشگویانه‌ی» زبان دورتر شود. خوانش یک متن همواره موقتی خواهد بود زیرا معنا نه تنها از طریق آخرین دال‌هایی که ظاهر می‌شوند، مشخص می‌شود بلکه به کمک دال‌هایی که ممکن است بعدها هم ظاهر شوند مشخص می‌شود (برای بازآفرینی آنچه به عنوان نقاط کلیدی به کار می رود که بست‌های بازنمایی هستند). این‌گونه عملکردهای زبان دارای پیامدهایی برای نحوه‌ی نگرش ما نسبت به تعیین معنا و عمل است.

 

سه) نمایندگی و تعیین

 

یک قصور واضح در تحلیل لکانی برکار کلود لوی استروس (۱۹۶۶) وجود دارد و برای مثال این موضوع در این ادعا که دال‌ها» روابط انسان‌ها را به شکلی خلاقانه سازماندهی می‌کنند و برای آنها ساختار و تشکل‌هایی فراهم می‌آورند (لکان ۱۹۷۹، صفحه‌ی ۲۰). اگرچه آنچه درباره‌ی استفاده‌ی لکان از ساختارگرایی به طور مشخصی روانکاوانه و استدلالی است، اما تاکید بر جنبه‌ی خلاقانه‌ی» مفهوم همراه با بازسازی انعکاسی از حال و گذشته است به گونه‌ای که پیشگویی ساده از رفتار باشد، غیرممکن خواهد بود. توصیف روانکاوی کلاسیک از تعیین چند عاملی» از معنا (فروید ۱۹۹۹) بدین معنی است که یک تفسیر، تفسیرهای دیگر را رد و متوقف نمی‌کند و یک تفسیر احتمالی نباید در راستای اصلاح و محدود کردن آن چیزی که سوژه می‌گوید باشد.

 

لکان (۱۹۹۸) ارتباط بین سه کارکرد یعنی نمادین، پنداری و واقع را به گونه‌ای بیان می‌کند که از تمایز ساده بین آنچه در درون و آنچه در بیرون از گفتمان قرار دارد، بگریزد. ما در این‌جا به طور مختصر بر رابطه‌ی بین کارکرد نمادین و پنداری متمرکز می‌شویم تا نشان دهیم که این دو کارکرد، هر دو از ویژگی‌های گفتمان به حساب می‌آیند. سپس در ادامه‌ی مبحث به کارکرد امر واقع خواهیم پرداخت. در حالی که کارکرد نمادین کاملاً منطبق بر حوزه‌ی مبادله‌ی اجتماعی میانجی است که لوی استروس (۱۹۶۶) مطرح می‌کند، کارکرد پنداری به گونه‌ای بیشتر از یک مفهوم دو رو است. از یک سو، در قلمرو تشخیص‌های نارسیسیستیک و رقیب از دیگران تبعیت می‌کند و از این جهت برای روانکاوی بالینی بسیار مهم است. از دیگر سو، به عنوان حالت‌های خاصی از تعاملات عمل می‌کند که در آن روابط شباهت و تفاوت تشکیل شده و بازتولید شده است و در اینجا مورد استفاده‌ی تحلیل گفتمان قرار می‌گیرد. تحلیل گفتمان در جنبه‌های تعاملات کارکرد پنداری، آن نوع خاص از عملیات متنی را برمی‌گزیند که موقعیت‌های متضاد را در ارتباط با یکدیگر حفظ می‌کنند. تغییر و اصلاح دسته‌های روانکاوی به شکل‌های گفتمان که کارهای لکان ما را به آن تشویق می‌کند نیز پیامدهای مهمی در نحوه‌ی درک آنچه ناخودآگاه» نامیده می‌شود، ایفا می‌کند. برای لکان، زبان شرایط ناخودآگاه است. ناخودآگاه زمانی عینیت می‌یابد که سوژه شروع به صحبت کند و به عنوان آنچه لکان آن را گفتمان دیگری» می‌نامد (لکان ۱۹۷۹، صفحه‌ی ۱۳۱)، تصور می‌شود. پس تحلیل آنچه برای سوژه در یک تکه متن ناخوداگاه» است، تجزیه و تحلیل شکاف‌ها» و حفره‌ها» (پر کردن این شکافها و حفره‌ها در فرایند آنالیز ابتدا توسط فروید مطرح شد. م)  است. یعنی چیزی که در هر لحظه گفته شد چنین پیش‌بینی می‌کند که چیزی دیگر نمی‌تواند و یا گفته نخواهد شد (مقایسه شود با بیلیگ ۱۹۹۹).

 

در واقع به همین دلیل است که تحلیل گفتمان لکانی کاملاً متفاوت از انواع تحلیل های گفت وگو» است که هدفشان تنها به دقت توصیف کردن دوباره آن چیزی است که شخص ارائه کرده است (به طور مثال آنتاکی، ۱۹۹۴، ادواردز ۱۹۹۷). ناخودآگاه در تحلیل گفتمان لکانی همان چیزی است که در متن وجود ندارد. مفهوم پربار جدیدی که لکان در کار خود درباره‌ی آن توضیح می‌دهد، ابژه‌ی کوچک نام دارد و می‌توان به این مفهوم به عنوان یکی دیگر از ویژگی‌های گفتمان نگریست. او ازآن سوژه ‌اِی سخن می‌گوید که ‌واقعیتش صرفاً توپولوژیک» است که با یک ضربه به بالا می‌رود و از این ابژه‌ی کوچک اِی که همچون ابزار چوبی تخم مرغی شکلی است و در روفو به کار می‌رود، خود فرایند تحلیل کردن به رفو کردن تشبیه می‌شود (لکان ۱۹۷۹، صفحه ۲۵۷). این توصیف قدرتمند توجه‌ها را به سمت چیزی جلب می‌کند که غیرقابل توصیف و جذاب است و چنین تصور می‌شود که در یک تحلیل دلیل و علتی» باشد که حول محور آن صحبت می‌کنند. این موضوع از لحاظ تجربی واقعی نیست اما ابزار تحلیلی مفیدی برای کشف گرایش گوینده است که در اطراف آنها حرکت می‌کند به گونه‌ای که از گرایش و تمایل خود به عنوان تنها گوینده‌ای که به صورت تجربی حضور دارد نمی‌کاهد. در این صورت ابژه‌ی کوچک اِی می‌تواند معادل جاذبه در زمینه‌ی گفتمان باشد و می‌توانیم از آن برای ردیابی الگوها در گفتمان و نه برای فهم گفتمان و مشخص کردن اینکه دقیقاً چه چیزی است، استفاده کنیم (مقایسه شود با پارکر ۱۹۹۸).

 

فرضیه‌های مهمی در کار لکان وجود دارد که مفهوم تعیین» را در کارهایش همزمان به مفهموم نمایندگی» تبدیل می‌کند. این دو مفهوم جدا از هم و در مقابل یکدیگر نیستند. بلکه تعیین بیش از حد معنا، تعیین بیش از حد سوژه است و آنچه که برای سوژه مانوس است، آن چیزی است که خارج از آن قرار دارد. نوواژه ی لکان برای فضای آزاد مانوس به سوژه در گفتمان برونیت درونی» است و کارکرد نمادین، ناخوداگاه و ابژه‌ی کوچک اِی خارج از گفتمان و در درون سوژه قرار ندارند (میلر ۱۹۸۶) آنها برای سوژه برونیت درونی دارند و برای سوژه غیر قابل تقلیل است و در عین حال ساده شدنی نیست و این یکی از دلایلی است بر اینکه چرا آن مفاهیم نظری مناسب برای تحلیل گفتمان هستند.

 

چهار) نقش دانش

 

برای لکان آنچه که یک سوژه بشری را تعریف می‌کند عمل صحبت کردن (گفتار) همراه با اثر سیستم زبانی- نمادین، پنداری و واقع بر روی گوینده است. روانکاوی بر اساس اثر گفتار قابل پیش‌بینی است و تلاشیست برای بازکردن شیوه‌هایی که سوژه توسط زبان ساختاربندی می‌شود: گفتار با بررسی سوژه‌ای که با یک واقعیت جدید مخاطب قرار می‌گیرد خالقش را درگیر می‌کند» (لکان، ۱۹۷۷، ص، ۸۵). مغایرت اامی زبان برای سوژه، از تمام آنالیزها» یک آنالیز گفتمان می‌سازد. در حالیکه ما -از طریق خط پنداری- با دیگران بخصوصی صحبت می‌کنیم سیستم زبان نیز بالاتر و پایین‌تر از ما عمل می‌کند و این در این قلمرو نمادین است که ما در ارتباط با دیگر بزرگ صحبت می‌کنیم: در این چارچوب دیگر یک نهاد نیست بلکه عملکرد اعتبارسازی گفتمان سوژه و ضمانت کردن او در یک شرایط دلخواه (سوژه‌ای) است (جورگاکا و گوردو-لوپز، ۱۹۹۵، ص. ۱۶۶). این عواقبی برای دانش دارد که یکی از آن این است که دانش شخص را قادر می‌سازد که زمانی که صحبت می‌کند به خود متکی باشد و زمانی که در زمینه زبان با کسی روبرو می‌شود به او متعهد باشد؛ این چیزی است که با هر بیانی با آن روبرو می‌شویم از جمله زمانی که درباره روانشناسی صحبت می‌کنیم (مالون، ۲۰۰۰).

 

یک روش برای اینکه از اعتبار رابطه سوژه با گفتمان به عنوان یک رابطه با دانش استفاده کنیم این است که نکاتی را در یک متن ردیابی کنیم که دانش پیش‌فرض است. تصور کلی» دانش یک گوینده یا شخصیت در یک قطعه از متن مثلاً ممکن است نشان دهد که اقتدار و قدرت شخص بر اساس دروغ است. سهمی که به مخاطب داده می‌شود بر اساس درک او از گفتاری است که گوینده با شخص دیگری انجام می‌دهد و عملکرد ضروی هر صحبتی است، و بدون مخاطب تعامل بشری غیرممکن است که اتفاق بیافتد. بنابراین شخص باید حس کند که توسط دیگری مخاطب قرار داده شده است. این عملکردی است که آلتوسر (۱۹۷۱) برای شناسایی کار ایدئولوژی در تعامل یا بازخواست» سوژه در یک شرایط معین استفاده می‌کند. طبق گفته لکان، این عملکرد دیگری در تمام گفتارها است که در سوال دیگری از من چه می‌خواهد؟» (معمولاً به طور غیرمستقیم) خلاصه می‌شود (لکان، ۱۹۷۷، صفحه ۳۱۶).

 

تشریح دسته‌بندی سایکوپاتولوژی توسط لکان (۱۹۹۳) به عنوان ساختارهای بالینی مجزا- هیستری، روان‌نژندی وسواس، روان‌پریشی  و انحراف جنسی- هر کدام از این ساختارها را در یک رابطه‌ی تنگاتنگ با زبان قرار می‌دهد (میلر، ۱۹۹۶: سولر، ۱۹۹۶). این به این معنا نیست که گفتمان روانکاوی باید از این ساختارها استفاده کند تا در یک متن بیماری نویسنده یا شخصیت را تشخیص دهد، بلکه به این معنا است که شکل‌های گفتار ممکن است به روشی آنالیز شوند که برخی چیزها را از ساختار گفتمان آشکار کند که مربوط به کار و جایگاه سوژه درون آن باشد (به عنوان مثال کوآکلبین، ۱۹۹۷). هر ساختار بالینی پیش‌فرض می‌شود که رابطه خاصی بین دانش و چیزی که دیگری از سوژه می‌خواهد وجود دارد: روان‌رنجوری وسواسی نشان‌دهنده سرپیچی کلیشه‌ای مردانه از وابستگی است؛ هیستری یک اتهام ارجاع داده شده به دیگری است؛ روانپریشی یک احساس پارانویایی است که یک دیگری از دیگری» چیزها را دستکاری می‌کند؛ و انحراف جنسی تلاش برای این است که شخصی تبدیل به ابزار لذت برای دیگری شود (فینک، ۱۹۹۹).

 

لکان (۱۹۹۱) در هفدهمین سمینار خود تحت عنوان وجه دیگر روانکاوی» روش متمایزی برای توصیف گفتمان‌هایی از هم گسسته ارائه می‌کند. در هر یک از این چهار گفتمان، رابطه‌ای بین گوینده به عنوان عامل» و دیگری» که مورد خطاب گوینده است، وجود دارد. فرد عامل» با نوعی از حقیقت» حمایت می‌شود و در هر گفتمان یک محصول» خاص از رابطه‌ی بین عامل و دیگری وجود دارد. به عنوان مثال گفتمان هیستریک» به عنوان نوع خاصی از پیوند اجتماعی» شامل یک گوینده است که این گوینده عاملی است که چیزی کم دارد و در اینجا سوژه‌ای است که خط خورده است و این بدین معناست که چنین سوژه‌ای دیگری را تحت عنوان گفتمان ارباب به چالش کشیده و به آن خرده می‌گیرد. حقیقت» این عامل چیزی است که سبب شده» نتوان آنها را درک کرد و چیزی است که نمی‌توانند از آن بگذرند و رهایش کنند (ابژه پتی اِی). محصول» این فعالیت خرده‌گیرانه و چالش‌برانگیز دانش است (S2).

 

ما در ادامه این بحث سه گفتمان دیگر در سمینار لکان را توصیف می‌کنیم که عبارتند از گفتمان ارباب، دانشگاه و روانکاو. یک دیدگاه لکانی درباره‌ی رابطه‌ی سوژه با دیگران و با دیگری که به عنوان یک کارکرد» که گفتمان سوژه را معتبر می‌سازد، ریسک لغزش به درون یک طبقه‌بندی را که از ساختارهای بالینی» انفرادی تشکیل شده است، به وجود می‌آورد. هر تحلیلی از اینکه چگونه گفتمان یک سوژه را زیر سوال می‌برد» با همان ریسکی را که در بالا به آن اشاره شد رو به روست، زیرا ممکن است فرض بر این باشد که آن تحلیل، چیزی از روشی که یک سوژه مورد خطاب قرار می‌گیرد را مشخص کند و این روش یکسان و یا متفاوت از روشی است که تحلیلگر متن را می‌خواند. محدود کردن این موارد به عنوان استراتژی‌های لفظی و پیوندهای اجتماعی در قالب تحلیل گفتمان انتقادی، نیازمند یک تحلیل ی» از طرح‌ها و پیش فرض‌هایی درباره‌ی ماهیت جهان هم است که هر کدام از این تحلیل‌ها نیازمند آن هستند. چنین تحلیلی خود به یک تحلیل منعطف از موضع روانکاو نیازمند است و این همان چیزی است که تحلیلگران لکانی بر آن تاکید داشته و این‌گونه استدلال می‌کنند که هیچ مقاومتی جز مقاومت شخص تحلیلگر در فرایند تحلیل وجود ندارد» (لکان ۱۹۷۷، صفحه‌ی ۲۳۵).

 


 



اثر بروس فینک به نام لکان در باب عشق، بررسی می‌کند که چرا عشق می‌تواند چنین ناکام کننده باشد.

 

در پست قبلی‌ام اندیشه‌هایی را در باب سمینار هشتم لکان: انتقال» به اشتراک گذاشتم، با تمرکز ویژه بر این ایده که عشق چیزی را می‌دهد که ندارید». بروس فینک، اندیشه‌های بیشتری را در باب روانکاوی و عشق در کتاب خود به نام لکان در باب عشق» ارائه می‌دهد، که آثار فروید و لکان را راجع به عشق بررسی می‌کند.

 

فینک گفته‌های خود را با رد این کج‌فهمی آغاز می‌کند که قصد ندارد دیدگاه فرویدی یا لکانی را در باب عشق ارائه دهد: به نظر من هیچ نظریه‌ی واحدی از عشق نمی‌توان در آثار فروید یا لکان یافت: فقط تلاش‌های متعددی برای کلنجار رفتن با آن در نقاط مختلف مسیر رشد نظری آن‌ها وجود دارد» (ص. ۱۱). به راستی وقتی در مورد عشق صحبت می‌کنیم، از پیش مشروط به زبان و فرهنگ است؛ فینک بزرگ‌ترین فصل را در کتاب به بررسی متفکران و نویسندگان مختلف راجع به ماهیت عشق و اشکال مختلفی که به خود می‌گیرد، از جمله دلبستگی، دوستی، جاذبه، میل و عشق رمانتیک، اختصاص داده است. او کتاب را حول سه ساحت لکان ساختاربندی می‌کند: نمادین (زبان و ساختار)، خیالی (حسی، به ویژه بصری) و واقعی (بدن و های آن). جالب‌ترین بحثی که من پیدا کردم مربوط به قلمروی نمادین و آن استعاره‌ی نخ‌نمای روایت‌های رمانتیک، یعنی مثلث عشقی است.

 

برخی مردان هستند که فقط وقتی می‌توانند زنی را دوست داشته باشند که از پیش درگیر مرد دیگری باشد. اگر زن ناگهان خودش را از دست آن مرد رها کند، میل او به آن زن معمولاً  از بین می‌رود. در نظریه‌ی فینک، در این موارد مرد نه عاشق زن بلکه عاشق آن وضعیت ساختاری» است (ص. ۹، تأکید در متن اصلی). نقطه‌ی کانونی واقعی در این نوع رابطه، آن مرد دیگر» است نه زن، چون اگر آن مرد برود علاقه معمولاً منحل می‌شود. به طور مشابه، نی وجود دارند که با کوچک‌ترین اشاره از این‌که مرد زندگی‌شان به زن دیگری علاقه‌مند است گوش به زنگ می‌شوند، حتی اگر این علاقه» صرفاً تعریف از یک همکار یا نگاهی گذرا به زن رهگذر در خیابان باشد. ترس زن این است که زن دیگری در آن بیرون وجود دارد، چه واقعی چه تخیلی، که می‌تواند به نوعی شریک زندگی او را به شیوه‌ای کند که او نمی‌تواند.‌ برای نی که در این موقعیت قرار دارند، آن‌ها تا این‌جا پیش می‌روند که از زن دیگر» تقلید کنند، حتی اگر او فقط چهره‌ای بر جلد مجله یا یک سلبریتی وسوسه‌انگیز باشد. احتمالاً ما همگی با چنین افرادی آشنا شده‌ایم؛ شاید با آن‌ها قرار گذاشته‌ایم، یا خودمان این موقعیت را اشغال کرده‌ایم. اما چرا؟

 

فینک چنین مثلث‌هایی را به یکی از مفاهیم مرکزی فروید پی می‌گیرد: پویایی اِدیپی. در رقابت پسر خردسال با پدرش برای عواطف مادرش، او از خودش می‌پرسد که آن مرد دیگر» چه دارد که او ندارد و می‌کوشد از پدرش تقلید کند. دختر تلاش می‌کند بفهمد که پدر چه دارد که او ندارد و بعد تلاش می‌کند از مادر تقلید کند تا توجه پدرش را به دست آورد.

 

باید اعتراف کنم که به ندرت از عقده‌ی اِدیپ در کارم استفاده می‌کنم؛ به نظر من دلیل اندکی وجود دارد که اثر سوفوکل را به عنوان استعاره‌ی منحصر به فردی که شیوه‌های گوناگون رابطه‌ی انسان‌ها را با یک‌دیگر در بر می‌گیرد دارای امتیاز بدانیم. فینک نیز من را به طور کامل متقاعد نکرده است، اما فکر می‌کنم نکته‌ی مهمی را مطرح می‌کند که ارزش یادآوری دارد. شیوه‌هایی که ما تعامل و (خوشبختانه) عاشقی والدین‌مان را مشاهده می‌کنیم نقش ژرفی در شکل‌گیری روابط رمانتیک خودمان ایفا می‌کند. در حالی که معمولاً تصور می‌کنیم این تأثیر به علاقه‌ی ما به یک نوع از افراد شکل می‌دهد (برای مثال، پدر من کناره‌گیر بود پس تمایل دارم با مردان کناره‌گیر قرار بگذارم)، فینک یک گام به عقب بر می‌دارد و نشان می‌دهد که چگونه چنین پویایی به میل ما شکل می‌دهد. این تمایز ممکن است ناچیز به نظر برسد، اما اعتقاد دارم که نقش مهمی در درمان کسانی که از زندگی رمانتیک خود راضی نیستند ایفا می‌کند. مسئله فقط کمک به فرد نیست تا شرکای مناسب‌تری پیدا کند، بلکه همچنین پرداختن به این‌ است که چرا در وهله‌ی اول به چنین روابط غیررضایت‌بخشی میل دارند.

 

فینک مانند کار فروید و لکان، مستعد ذاتی‌سازی والیته است. در حالی که در صحبت در مورد رفتار مردان به این شکل و رفتار ن به شکلی دیگر، از فینک پیروی کرده‌ام، چیزها اغلب در دنیای واقعی چنین شسته‌رفته نیستند. می‌توان استدلال کرد که تا همین اواخر، نقش‌های جنسیتی تا حد زیادی سنتی بودند و مردان و ن را به شیوه‌های نسبتاً معینی ساختار می‌بخشیدند، اما اکثراً می‌توانند موافق باشند که دیگر این‌طور نیست (اگر تا کنون واقعاً این‌طور بوده باشد، اما این موضوع برای مقاله‌ی دیگری است). پدیداری فزاینده‌ی اجتماع ترنس‌ها، یادآور مهمی است که تمام مردها ذکر ندارند و هر کسی که دارای ذکر است آن‌طور به دنیا نیامده است (و بدین‌ترتیب از همان آغاز، مردانه جامعه‌پذیر نشده است)، و بنابرین باید در شیوه‌هایی که در مورد والیته و شکل‌گیری هویت صحبت می‌کنیم به بازاندیشی دست بزنیم.

 

متخصصین بالینی و تمام کسانی که علاقه‌مند به لکان هستند باید از فینک و توانایی او برای تقطیر فرمول‌بندی‌های اغلب پیچیده‌ی لکان به واژگان قابل درک تشکر کنند. لکان در باب عشق، افزوده‌ی مغتنمی بر پروژه‌ی مستمر او برای کمک به لکان است تا او جایگاه برحق خویش را در دنیای انگلیسی-زبان به عنوان چهره‌ای اصلی در روانکاوی به دست آورد.

 

این مقاله با عنوان Falling in Love With Love» در نشریه‌ی سایکولوژی تودی منتشر شده و در تاریخ ۹۸/۰۲/۳۱ توسط تیم ترجمه‌ی مجله‌ی روانکاوی تداعی ترجمه شده است.
منبع
Psychology Today

فردی که به عنوان کوئیر [نادگرجنس‌گرا] و ترنس شناسایی می‎شد اخیراً از یکی از همکاران خواست تا یک سخنرانی در مورد آینده‎ی روانکاوی» در دانشکده همپشایر با این عنوان ارائه کند، روانکاوی چه حرفی برای گفتن به من دارد؟».

 

در اواخر قرن نوزدهم، اصطلاح کوئیر[۱] به شکل تحقیرآمیزی برای توصیف شخصی با گرایش همجنس‎گرایانه توصیف می‎شد. این اصطلاح به معنای رفتار اجتماعی نامناسب و انحراف جنسی بود. از دهه‎ی ۱۹۸۰، اجتماع LGBT (گی، بین، دوجنسگرا و ترنسکشوال) این اصطلاح را به عنوان یک خودشناسه‎ی مثبت احیا نمود.

 

افراد کوئیر دوگانه‌باوری[۲] جنسیتی را رد می‌کنند، یعنی طبقه‎بندی جنس و جنسیت به دو قطب مجزا و متضاد: مذکر و مؤنث. این سیستم (دوگانه‌باوران) جنسیت مرزی را ایجاد می‌کند که مردم را به نقش‎های جنسیتی مردانه و نه تقسیم می‌کند و مانع از درآمیختن آن‎ها می‌شود. بسیاری از جوامع از این قرارداد برای تقسیم و سازماندهی مردم و به عنوان وسیله‎ای برای برقراری نظم استفاده کرده‎اند، گرچه برخی معتقدند که چنین دوگانهی در واقع موجب جدایی و تضاد می‎شود.

 

فروید به عنوان مردی یهودی از دوره‎ی تاریخی خود نیز کوئیر» بود، چرا که در میان مقولات متعارف والیته قرار داشت. فروید که در اوج ضدیهودی‎گرایی در اروپا زندگی می‎کرد، به دلیل اام مردان یهودی به ختنه، جایگزین نمادینی برای اختگی، مردی زن شده[۳] بود. (سندر گیلمن[۴]، فروید، نژاد و جنس، دانشگاه پرینستون، ۱۹۹۳). او همچنین مفروضات اجتماعی درمورد این که جنسیت عادی» به چه معناست را زیر سؤال برد. حتی این مفروضه که آیا اصلاً چیزی به نام هنجار» وجود دارد؟ بیماری از او را به یاد بیاورید که از درخشش بر روی بینی یک زن تحریک می‎شد (فتیشیزم»، فروید، ۱۹۲۷).

 

شاید اعلامیه‎ی فروید تحت عنوان آناتومی سرنوشت است» نوعی دفاعیه بود. آن اعلامیه، در تلاش برای غلبه بر زن‎صفتی که به پیکر یهودیان مرد الحاق می‎شد (به واسطه‌ی ختنه)، از این اضطراب او که مردانگی خودش زیر سؤال رفته بود سرچشمه می‎گرفت. آن اعلامیه همچنین دفاعی بود در برابر ناراحتی جمعی در مورد ظهور رو به رشد ن در حیات عمومی اتریش و اروپا (ان پلگرینی، اضطراب‎های عملکرد، به روی صحنه بردن روانکاوی، به روی صحنه بردن نژاد، راتلج، ۱۹۶۶)[۵].

 

پلگرینی ادعا می‌کند که نظریه‎ی فروید در مورد تفاوت جنسی یکی از راه‎هایی بود که او در پی فاصله گرفتن از اام نژادی خودش با نگی برمی‎آمد: یا آن چه لی ادلمن[۶] هیولای اختگی» می‌نامد با انتقال ادراک فقدان به بدن ن. بنابراین بدن زن، بنیاد اذعان‎نشده‎ای برای هویت مذکر فراهم می‎کرد؛ استفاده از ن برای این منظور، در تلاش برای خنثی‎سازی تقابل میان مرد یهودی و مرد آریایی تشدید می‎شد.

 

اگرچه فروید مخلوق زمینه‎ی تاریخی خود بود، فضای میان جنس (آناتومی تناسلی) و جنسیت، معنای سوبژکتیو و اجتماعی این ویژگی‎های فیزیکی خاص را مورد تفحص قرار داد. افراد ترنس (ترنسکشوال) نیز معنای جنبه‎های جنسی بدن خود را بررسی می‎کنند و با گذار از یک طرف دوگانه جنسیتی به طرف دیگر، دست به آزمایش می‎زنند. آن‎ها این دو مقوله‎ی مذکر و مؤنث را به طرق بدیعی با هم درمی‎آمیزند یا از آن فراتر می‎روند.

 

افرادی که به عنوان ترنس شناخته می‌شوند اغلب عدم مطابقت میان صفات جسمی (جنس) و معنای روانی آن (جنسیت) را تجربه می‌کنند. این حالت ممکن است شامل مداخله‎ی پزشکی (مانند درمان هورمونی، جراحی)، تغییر نام تولد یا دگرپوشی باشد یا نباشد. مهم‎تر از همه این احساس است که جنسیت فرد با توصیف‎گرهای متداول نظیر دگرجنسگرا، گی، بین یا دوجنسگرا محدود می‌شود، و این تجربه روش‌های سنتی تفکر در مورد اروتیسم را به هم می‌ریزد. این طبقه‎بندی‎ها ناقص هستند. هر دو اصطلاح کوئیر و ترنس بیان‎گر گرایش جنسی وسیع‎تر و تعمداً دوپهلو هستند. فقط ۸ درصد از آمریکایی‎ها می‌گویند که شخصاً فردی را می‎شناسند که ترنسکشوال است.

 

خود فروید در باب تغییرپذیری لیبیدو نوشت، و ادعا کرد انرژی روانی که به رانه/میل جنسی دامن می‌زند انعطاف‎پذیر است، و هزاران شکل و فرم به خود می‎گیرد. پیش از این‎که کلمه جنسیت سیال[۷]» وجود داشته باشد، او از شکل‎پذیری لیبیدو نوشت.

مریلین چار[۸] روانکاو ادعا می‌کند که تمایلات جنسی به اشکال عجیبی در جسم بروز پیدا می‎کند، و میل یک واقعیت بیولوژیکی متعین نیست، بلکه نوعی نیروی حیاتی که از طریق متغیرهای چندگانه ایجاد می‎شود، و متغیر اصلی عبارت است از افکار فرد در مورد بدن خودش و جایگاهی که برای آن در جامعه‎ی خود ادعا می‎کند.

فمینیست‎های روانکاو به ما روش‌های جدیدی برای تفکر درمورد این‌که چطور به هر بدن، مؤنث یا غیره، معنا می‌بخشیم ارائه می‎کنند. هر چه آگاهی بیشتری از این فرایند معنابخشی به دست آوریم کمتر با حضور خارجی تعریف می‌شویم. ما خواسته‌هایمان را با دانش کامل‎تر از این که چه کسی آنها را تعریف می‌کند، با دادن کلمات به آن‌ها، یا چنان که چار می‌گوید، با آوردن آنچه در تجربه‎ی جنسی فراتر از کلمات می‎رود به ساحت آگاهی، مجاز می‎سازیم. به این ترتیب، عاملیت و توانایی خود برای انتخاب این که چگونه در و بر جهان پیرامونمان عمل کنیم را افزایش می‎دهیم.

 

[۱] Queer

[۲] binarism

[۳] Feminized male

[۴] Sander Gilman

[۵] Ann Pellegrini, Performance Anxieties: Staging Psychoanalysis, Staging Race, Routledge, 1996

[۶] Lee Edelman

[۷] Genderfluid

[۸] Marilyn Charles

منبع
Psychology Today

واتیکان راهنمای جدیدی در اختیار معلم‌ها قرار داده است که محتوای آن، مفاد جدید هویت جنسی را به کل زیر سوال برده و آن را در تضاد با تحکیم بنیان خانواده خوانده است. این راهنما که به بحران آموزشی» مرتبط با هویت جنسی افراد پرداخته، همزمان با شروع برنامه‌های گرامی‌داشت دگرباشان در شهرهای مختلف دنیا از سوی گروه تعالیم کاتولیک» انتشار یافته است.

نهاد آموزشی کلیسا، دوشنبه دهم ژوئن، با انتشار سندی ۳۱ صفحه‌ای تحت عنوان ن و مردانی که خداوند خلق کرد»، راهنمای جدیدی را در اختیار معلم‌ها، والدین، شاگردها، مدیران مدارس و اسقف‌ها قرار داده است. گروه‌های دگرباش (ال جی بی تی) بلافاصله به انتشار این سند واکنش انتقادآمیزی نشان داده‌اند.


سند چه می گوید؟

سند خواستار دیالوگ می شود اما توصیه هایی در مورد شماری از موضوع ها از جمله مسائل جامعه تراجنسیتی دارد.

این متن به خصوص به مفهوم امروزی جنسیت که پیچیده تر از تقسیم افراد به دو جنس است انتقاد می کند و می گوید که نظریه های جاری "از طبیعت دور می شود".

در این راهنما همچنین آمده است که هویت های قابل تغییر جنسی "اغلب بر چیزی جز درکی مغشوش از آزادی در حیطه احساسات و خواسته ها استوار نیست." در ادامه آمده است که جنسیت را نه افراد بلکه خدا انتخاب می کند.

این سند می گوید که نهادها باید در تعلیم "ماهیت حقیقی شخص انسان" براساس "مردم شناسی روشن و قانع کننده" منسجم باشند.

نخستین بند این سند با تاکید بر بحران روزافزون آموزش در حوزه تاثیرپذیری و جنسیت افراد آغاز شده است. در ادامه این سند راهنما آمده است وقتی افراد تلاش می‌کنند تفاوت‌های میان ن و مردان را از بین ببرند، بی‌شک، به بی‌ثبات شدن بنیان خانواده دامن می‌زنند».

این سند همچنین انواع مفاهیم هویت جنسی را با استفاده از عبارات موهوم و ساختگی» زیر سوال برده و آن را در تضاد با طبیعت» خوانده است. این راهنما می‌گوید افراد، تعیین‌کننده جنسیت‌شان نیستند و تنها به انتخاب خداوند، به دو دسته زن و مرد تقسیم می‌شوند. در همین حال، سند ۳۱ صفحه‌ای واتیکان تاکید می‌کند کودکان و جوانان باید بیاموزند احترام دیگران را حفظ کنند تا از آزار و تبعیض همنوعانشان جلوگیری شود.

به‌رغم اندیشه‌های محافظه‌کارانه کلیسای کاتولیک در خصوص مفاهیم هویت جنسی، پاپ فرانسیس در سال ۲۰۱۶ اعلام کرد کلیسا به خاطر محکوم کردن هم‌جنس‌گرایی در طول تاریخ، یک عذرخواهی به جامعه دگرباشان (ال جی بی تی) بدهکار است.

نهاد مذهبی نیو ویز مینستری»، حامی کاتولیک‌های دگرباش در آمریکا، شدیدا به انتشار این سند حمله کرده است و آن را ابزاری مضر در جهت سرکوب و آسیب‌رساندن نه تنها به افراد تراجنسیتی، بلکه هم‌جنس‌گرایان زن و مرد و افراد دوجنسیتی» توصیف کرده است.

فرانسیس دی برناردو دبیر اجرایی این نهاد مذهبی مدعی شده است مفاهیم جدید جنسیتی منجر به سردرگمی کسانی خواهد شد که با پرسش‌هایی درباره هویت جنسیتی یا گرایش جنسی‌شان دست به گریبانند و در ادامه باعث بروز رفتارهای خودویران‌گرانه از جمله روی آوردن به اعتیاد و یا حتی خودکشی شود. تحقیقات نشان داده است نوجوانان دگرباش (ال جی بی تی) بیش از پیش در معرض خطر خودکشی قرار دارند.


دکتر ساتوشی کانازاوا، متخصص روانشناسی تکاملی معتقد است گرایش جنسی در ن بسیار سیال‌تر از مردان است.

استاد مدرسه اقتصاد لندن در مقاله‌ای که در نشریه بیولوژیکال ریویو (بررسی‌های زیست‌شناختی) منتشر کرده این نظریه را مطرح کرده که "ن می‌توانند میل و هویت جنسی خود را از همجنس‌گرا به دوجنس‌گرا یا دگرجنس‌گرا و بالعکس تغییر دهند" چون از نظر تکاملی اینگونه طراحی شده‌اند در حالیکه در مردان چنین نیست.

دکتر کانازاوا معتقد است که در زمان‌های دور که چندهمسری در انسان رواج داشته، رابطه جنسی بین ن یک مرد، باعث کاهش تنش و ایجاد پیوند بین آنها می‌شده که هدف تکاملی آن افزایش احتمال رابطه جنسی با شوهر و باروری و ایجاد محیط مناسب‌تری برای پرورش کودکان بوده است.

دکتر کانازاوا می‌گوید: "آنچه این نظریه مطرح می‌کند این است که گرایش جنسی در ن به آن شکلی نیست که در مورد مردان معنا دارد."

"در ن بجای اینکه موضوع این باشد که آیا همجنس‌ یا جنس دیگر برای آنها جذابیت جنسی دارد، موضوع بیشتر خود فرد، شرایط تولید مثلی او و مسائل دیگر است."

  در تحقیقی که در بریتانیا بر روی دو هزار زن انجام شد، بیش از ده درصد ن گروه سنی ۲۴ تا ۳۵ سال که اکثرا متاهل بودند یا زندگی مشترک داشتند، گفتند که از انتخاب رنگ صورتی برای دخترانشان پرهیز می‌کنند، به فرزندانشان هم اسباب‌‌بازی‌های دخترانه می‌دهند هم پسرانه و برای آنها قصه‌هایی که کلیشه‌های جنسیتی دارند نمی‌خوانند

آنچه باعث تدوین چنین نظریه‌ای شده یافته‌های تحقیقات در زمینه جنسیت و رابطه جنسی در انسان است که باعث شگفتی دانشمندان شده در حالیکه توضیح روشنی برای آن وجود ندارد؛ از جمله اینکه به نوشته دکتر کانازاوا "نی که از نظر گرایش جنسی سیال‌تر هستند، فرزندان بیشتری دارند، اما در مردان چنین نیست" و "نی که زود ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شوند از نظر گرایش جنسی سیال‌تر هستند، اما در مردان اینطور نیست."

تحقیقاتی که در سال‌های اخیر انجام شده‌ نشان می‌دهد که ن روز به روز بیشتر از دیدگاه‌های سنتی و قالبی در زمینه جنسیت و رابطه جنسی فاصله می‌گیرند.

بعنوان مثال تحقیق روی دو هزار زن در بریتانیا که نتیجه آن هفته گذشته منتشر شد، نشان داد که ن بیشتر از مردان گرایش جنسی به همجنس دارند و بیشتر از مردان چنین رابطه‌ای را تجربه می‌کنند.

یک‌چهارم ن ۱۸ تا ۲۴ ساله ای که در این تحقیق مشارکت داشتند و خود را دگرجنس‌گرا توصیف می‌کردند، تجربه رابطه جنسی با زن دیگری را داشتند و یک سوم آنها گفتند ن دیگر برایشان جذاب هستند، اما این رقم در ن ۲۵ تا ۳۴ ساله به ۲۰ درصد و در ن ۳۵ تا ۴۴ ساله به ۱۲ درصد کاهش پیدا می‌کرد.

علاوه بر این، یک سوم این ن ازدواج را بی‌مورد دانستند و ۴۵ درصد گفتند که به بچه‌دار شدن بدون همسر یا شریک زندگی فکر می‌کنند.


تحقیقات دیگری هم نشان داده که دیدن تصاویر رابطه جنسی دو زن برای ن از نظر جنسی برانگیزاننده تر از دیدن تصاویر رابطه جنسی دو مرد برای مردان است.

برای این تفاوت گرایش به همجنس بین ن و مردان نظریه‌های دیگری هم مطرح شده است، از جمله این احتمال که تابوی اجتماعی همجنس‌گرایی در مردان در بسیاری از جوامع باعث می‌شود که در جریان تحقیقات این موضوع را بیشتر انکار کنند.

برخی از محققان هم معتقدند که چون ساختار جامعه بر اساس جنسی‌سازی ن است، بنابراین آنها به محرک‌های جنسی پاسخ‌های بسیار متنوع‌تری به نسبت مردان می‌دهند.

با اینکه برخی تحقیقات باستان‌شناسی ژنتیکی نشان داده‌اند که تعدادی از مردان روابط جنسی با ن متعددی داشته‌اند و برخی تحقیقات تاریخی نیز از شواهد چند همسری حکایت دارند، اما هنوز نمی‌توان به یقین گفت انسان موجودی چندهمسر است یا تک همسر؛ چون برای هر دو سوی قضیه دلایل زیستی وجود دارد.


نشنال جیوگرافیک/نینا استروکلیک
ترجمه: جلیل پژواک

در افغانستان دخترانی هستند که از همان آزادی پسران در جامعه برخوردار اند.
در طول تاریخ، ن پوشش خود را به‌شکل مردان درآورده‌اند تا از عهده‌ی وظایف دشوار اجتماعی برآیند. آن‌ها برای مبارزه در میدان جنگ، پیوستن به گروه‌های دینی یا پیشرفت حرفه‌یی، مثل مردان لباس پوشیده‌اند. در افغانستان، بعضی از خانواده‌ها دختران خود را همانند پسر پرورش می‌دهند تا بلکه برای آن‌ها زندگی بهتری را فراهم کرده‌ باشند.
ناجیه نسیم رییس سازمان ن برای ن افغانستان، می‌گوید: هنگامی که یک جنس بسیار مهم و جنس دیگری ناخواسته و نامطلوب باشد، همیشه کسانی هستند که سعی می‌کنند به طرف دیگر –طرف مطلوب و خواستنی- عبور کنند.»
در جامعه‌ی پدرسالار افغانستان، وابستگی اقتصادی به مردان و ننگ اجتماعی، والدین را در یک موقعیت دشوار قرار می‌دهد. در این جامعه، دختران اغلب به‌عنوان بار دوش در نظر گرفته‌ می‌شوند. این در حالی است که یک پسر –در آینده- پول کسب خواهد کرد، به میراث خواهد رسید و در خانه برای مراقبت از والدین سال‌خورده‌اش خواهد ماند. برای مقابله با این مساله، برخی از خانواده‌ها جنسیت دختران خود را هنگام تولد، در رسمی که به‌عنوان بچه‌پوش» شناخته می‌شود، از نو تعیین می‌کنند. در افغانستان حتا این شایعه وجود دارد که دختر بچه‌پوش در بارداری بعدی –مادرش- باعث به دنیا آمدن یک پسر خواهد شد.
ناجیه نسیم می‌گوید: این سنت خانواده‌ها را قادر می‌سازد تا از شرمندگی و ننگ اجتماعی ناشی از عدم داشتن فرزند پسر، جلوگیری کنند. دختران بچه‌پوش می‌توانند به‌تنهایی برای خریداری به خارج از خانه بروند، خواهران خود را از مکتب –به خانه- بیاورند، صاحب شغل شوند، ورزش کنند و هر نقش دیگری را که یک پسر در جامعه بازی می‌کند، به دوش بگیرند. با اینکه ریشه‌های این رسم هنوز ناشناخته است، اما بچه‌پوشی” به‌طور فزاینده‌یی –در افغانستان- شناخته شده است.»
در تابستان ۲۰۱۷، لولاو داکی (Loulou d’Aki)، عکاس سویدنی به افغانستان سفر کرد تا بچه‌پوشی» را به تصویر بکشد. او پیش از آن کتاب دختران زیرزمینی کابل» که توسط خبرنگار جنی نوردبرگ در مورد رواج مخفیانه (پیرایش دختران به‌عنوان پسران) یا همان ‌بچه‌پوشی» نوشته شده است، را خوانده بود. نوردبرگ اولین کسی بود که بچه‌پوشی را به تصویر کشیده است، و داکی مجذوب هویت دوگانه‌ی این دختران شده بود.
داکی از طریق یک مترجم محلی، با خانواده‌یی ملاقات کرد که دو دختر از شش دخترشان مثل پسر بزرگ شده بودند. یک روز پس از این‌که ستاره –سومین دختر خانواده- متولد شد، پدر و مادرش تصمیم گرفتند که او را مثل یک پسر بزرگ کنند و این‌گونه، نامش را از ستاره به ستار تغییر دادند. دو سال بعد، علی متولد شد و او نیز مانند یک پسر در این خانواده پرورش یافت. هنگامی که اولین و یگانه برادرشان متولد شد، هر دو دختر –ستار و علی- به زندگی خود به‌عنوان پسر ادامه دادند.

حالا ستار ۱۶ ساله است، فوتبال بازی می‌کند و دوست‌دختری دارد که جنسیت برایش مهم نیست. خواهر او علی ۱۴ ساله است و جعبه‌یی پر از نامه‌های عاشقانه دارد که از طرف دوست‌داران وی –که ن‌اند- نوشته شده‌اند. ستار و علی هرگز در خانه به خواهران و مادرشان که غذا و چای آماده می‌کنند، کمک نمی‌کنند.
داکی در این رابطه می‌گوید: پسران –در جامعه و خانواده‌ی افغانی- مقام بلندتری دارند. همه می‌خواهند که یک پسر داشته باشند.» او اضافه می‌کند که رسم بچه‌پوشی، به‌ویژه در خانواده‌هایی که درآمد کمتر دارند معمول است: اگر شما دختران زیادی داشته باشید و پسری نداشته باشید، این یک امر عادی است.»
اما زندگی –دختران بچه‌پوش- با بزرگ شدن و رسیدن به سن بلوغ (مرحله‌یی از عمر که جنسیت بیولوژیکی انسان آشکار می‌شود) دشوارتر و خطرناک‌تر می‌شود. خانواده‌ی –ستار و علی- برای جلوگیری از آزار‌ و اذیت، چندین بار محل زندگی خود را تغییر داده‌اند. در خیابان، مردم فریاد می‌زنند که آن‌ها –خانواده ستار و علی- ضد اسلامی‌اند و –ستار و علی- را تراجنس (Transual) صدا می‌زنند. پدر آن‌ها برای حفظ امنیت‌شان، علی را –هر روز- خودش به مکتب می‌رساند. اما ستار دست از مکتب رفتن کشیده است، زیرا به‌قول داکی او از این‌که مردم با نام‌های مختلف صدا می‌زنندش، بیزار شده است.»
پدر و مادر آن‌ها اکنون می‌خواهند که –ستار و علی- مانند دختران رفتار و لباس بپوشند، اما علی و ستار این را نمی‌خواهند. داکی می‌گوید: زن بودن در افغانستان بسیار دشوار است و شما گزینه‌های زیادی ندارید. حتا در موارد این‌چنینی، شما برای خودتان تصمیم نمی‌گیرید، بلکه شخص دیگری برای شما تصمیم می‌گیرد. این دختران اندکی آزادی را تجربه کرده‌اند و حالا ناگهان مجبور اند که دوباره زن باشند، آن هم در کشوری که ن هیچ امکاناتی در اختیار ندارند.»
داکی با دختران دیگری که مثل پسران در افغانستان زندگی می‌کنند، نیز دیدار کرده است: از آن جمله با زهرا، دختر یتیمی که عمویش او را بچه‌پوش» به بار آورده است تا او فرصت بهتری برای ایستادن روی پاهای خودش داشته باشد». وضعیت زهرا رو به راه است و ظاهرا از هشت مرد پیشنهاد ازدواج دریافت کرده است. داکی در این مورد می‌گوید: آن‌ها –مردان- او را به‌عنوان یک زن واقعا قوی می‌بینند». داکی همچنین با زن مجردی ملاقات کرده است، که دو ختر جوان خود را به‌عنوان پسر پرورش داده است تا از خانواده محافظت کنند.
سازمان ن برای ن افغانستان، دست‌ِکم دو مورد بچه‌پوشی را در خانه‌ی امن ن –که از سوی این سازمان در کابل ایجاد شده و فعالیت دارد- مشاهده کرده‌اند. ناجیه نسیم می‌گوید که مددکاران دخیل در این دو مورد، وضعیت آن‌ها را چالش‌برانگیز یافته‌اند. این دختران از آزار و اذیت، تحقیر و جدایی از جامعه رنج می‌برند اما اغلب نمی‌خواهند که زندگی خود را به‌عنوان یک زن از سر بگیرند. برای آن‌ها، پذیرفتن محدودیت‌های فرهنگی جنسیتی که بعدا در زندگی‌شان می‌آیند، دشوار است: این‌که آن‌ها باید یاد بگیرند چگونه زیر یک بُرقه زندگی کنند، برای خانواده‌های‌شان غذا بپزند و نگاه خود را از غریبه‌ها بند.
نسیم می‌گوید: هنگامی که او –یک دختر بچه‌پوش- بالغ و بزرگ‌تر شود، می‌آموزد که از یک‌سو نمی‌تواند پسر باشد و از سوی دیگر، کسی او را به‌عنوان دختر قبول ندارد. این یک سرکوب است: توانایی، استعداد و حقوق دختران نادیده گرفته می‌شود. در حقیقت، انکار حقوق مذهبی و اسلامی یک دختر، بی‌احترامی به جنسیت یک دختر است.»

این گزارش در رابطه به زندگی دو خواهر در شهر کابل تهیه شده است که از کودکی به دلیل نداشتن برادر، پدر و مادر شان لباس‌های پسرانه به آنها پوشانیده و حالا که جوان شده اند، بحرانی‌ترین وضعیت زندگی را پشت سر می‌گذارند. به دلیل حفظ هویت این دو بانو، در این گزارش از نام‌های مستعار کار گرفته شده است.

دستم را به گرمی فشرد و خیلی مردانه احوال‌پرسی نمود. خودش را بهرام معرفی کرد. دختری که قبل از ملاقات مان، او را به نام فرزانه می‌شناختم. برای یک لحظه دچار تردید شدم، هرچند قبل از آن می‌دانستم این دختر لباس‌های پسرانه می‌پوشد؛ ولی با آن‌هم انتظار دیدن چنین دختری را نداشتم. دختر که ظاهرش بیشتر به یک پسر شباهت داشت تا  دختر.

دختری ریزنقش ولی با اندام درشت و مردانه. بلوز و شلواری که به تن داشت، به مردانگی اش بیشتر افزوده بود. برای چند دقیقه‌ی به او خیره شدم و با خود گفتم چطور ممکن است دختر، چنین اندام درشت داشته باشد. چون به جز صدای نازک‌اش، دیگر هیچ نشانه‌ی از دختر بودن در او دیده نمی‌شد.

با تردید پرسیدم که او فرزانه است یا نه. با لبخند گفت:بلی! من فرزانه هستم ولی چون از کودکی مرا مردانه پوش کرده اند، برای همین اسم مردانه دارم.» پدرش حرف بهرام ( فرزانه) را قطع کرد و گفت، من هفت دختر دارم و فرزانه دختر سوم من است.

پدر فرزانه شرح داد که وقتی مادرش باردار بود فکر می‌کردیم، طفلی که قرار است به دنیا بیاید، پسر است و ما هم برای آمدن یک پسر آمادگی گرفته بودیم، ولی وقتی بهرام (فرزانه) به دنیا آمد دختر بود و ما نا امید شدیم. لباس‌های پسرانه‌ی را که از قبل آماده کرده بودیم به فرزانه پوشاندیم.

هرچند اسم دخترانه برایش انتخاب کردیم ولی ما پسر می‌خواستیم، فرزانه را بهرام ساختیم و از روز تولد تا اکنون، او مانند پسر در خانواده ما زندگی می‌کند. پدر فرزانه برای ما گفت:هرچند اقوام دور و نزدیک همیشه به ما میگن که دگه فرزانه کلان شده و باید لباس دخترانه بپوشه، ولی همین که خودش راحت است ما هم مجورش نمی‌کنیم.»

حرف‌های پدر فرزانه تمامی نداشت، اما من بیشتر می‌خواستم از فرزانه بشنوم که برخورد مردم در کوچه و بازار با او چگونه است. پیش از این که او پاسخ بدهد، پسری خوش اندام دیگری داخل شد. ازش خواستم یک گیلاس آب برایم بدهد.

فرزانه شروع کرد به حرف زدن و ادامه داد :از آزارهای بیرون اصلا نپرس، این مردم همیشه در مورد زندگی دیگران قضاوت می‌کنند، برای همین همیشه وقتی بیرون می‌روم مشکل دارم. از پشت صدایم می‌زنند هی ایزک! چند نفر که با هم باشند، از هم‌دیگر می پرسند پسر است یا دختر، باز می‌خندند. همیشه اذیت می‌شوم. برای همین تا چند روز دیگر از این منطقه کوچ می‌کنیم.»

 

پیش از این که سوال دیگری بپرسم، پسری با صدای دخترانه گفت بفرمایید آب. پدر فرزانه که با موبایلش از من و هم‌کارم فلم می‌گرفت، گفت:این هم دختر است ولی کالای بچه‌گانه می‌پوشه.»

درحالی که لب‌هایش تا نزدیک گوشش باز بود ادامه داد:ما ایره بچه پوش نکدیم، تا صنف دوی مکتب دخترانه می‌پوشید، وقتی طرف بهرام ( فرزانه) دید، شوقش آمد بچه‌گانه بپوشه و ما چیزی برش نگفتیم.»

روز دوم زندگی با فرزانه و نازدانه

قصه تازه جالب شده بود که صدای آذان ملا را شنیدم مجبور شدیم از خانه آنان بیرون شویم و قرار شد فردا ساعت هفت صبح دوباره به دیدن بهرام (فرزانه) برویم. روز دوم پس از سپری کردن سه ساعت در راه بندی کابل، ۸:۳۰ صبح به خانه‌ی شان رسیدیم. پدرخانواده هنوز هم سرکار نرفته بود هرچند روز گذشته برای ما گفته بود که مامور دولت است و باید ساعت ۷ خانه را ترک کند. بعد از احوال‌پرسی کوتاه به بهرام (فرزانه) گفتم، می‌خواهیم برای یک یا دو هفته زندگی روزمره او را پوشش بدهیم.

ما با بهرام (فرزانه) به سالونی رفتیم که دیروز آن‌جا بودیم. پدرش به دنبال ما آمد، هنوز هم موبایل در دستش بود از ما فلم می‌گرفت و هر بار که طرفش می‌دیدم لبخند می‌زد. فرزانه مدال‌ها و تقدیرنامه‌های که به خاطر شرکت در مسابقه‌های ورزشی برنده شده بود را نشان می‌داد و پدرش به ما عکس‌ افرادی را معرفی می‌کرد که تمام شان در جریان جنگ‌های داخلی کشته شده بودند به جز یک نفر که از آن جمع زنده است و یکی از جنگ سالاران مشهور است و پدر فرزانه با افتخار گفت که دوستش است.

فرزانه دختر گوشه‌گیر و کم حرف است، برای همین از پدرش خواستم اگر شود، دختر دیگرش را صدا کند تا با او هم حرف بزنیم. برای ما گفت نامش نازدانه است و ما نوید صدایش می‌کنیم. خودش دوست دارد لباس مردانه بپوشد. نوید (نازدانه) فکر می‌کند با پوشیدن لباس پسرانه، آزادی بیشتر دارد.

برخلاف فرزانه، نازدانه خیلی آسان با من دوست شد. از او پرسیدم که گاهی شده دختری برایش گفته باشد او را دوست دارد. با لبخند گفت:شاید فکر کنید دروغ می‎گوم ولی بیشتر از ۶۰ دختر برای من نامه نوشته کده و نامه‌های همه شان را دارم.»

اینجا شروع ماجرای تازه بود. نوید (نازدانه) نامه‌های را به ما نشان داد که از سوی دختران دیگر برایش فرستاده شده بود. دخترانی که می‌دانستند نوید (نازدانه) دختر است ولی هنوز هم نامه‌های عاشقانه برایش می‌فرستند.

زندگی دشوار فرزانه و نازدانه

روزها پشت سر هم می‌گذشت و ما هر روز به دیدن دخترانی می‌رفتیم که بچه پوش هستند. در جریان یکی از روزها تصمیم گرفتم فضای مکتب نوید (نازدانه) را ببینیم و زمانیکه به مکتب رفتیم، سرمعلم مکتب با برخورد خیلی زشت به ما اجازه‌ی داخل شدن به مکتب را نداد.

در راه برگشت، متوجه دست فرزانه شدم که با چیزی بریده شده بود. برایم گفت از بس مردم آزارش می‌دهند، دچار استرس شده است و با بریدن دستش می‌خواسته برای لحظه‌ی از این دغدغه‌‌ها خلاص شود.

وقتی به مکتب راه مان نداد، برنامه‌ی دیگری در آن روز نداشتیم. با این دو دختر برای خرید به یکی از مزدحم‌ترین فروشگاه‌های کابل رفتیم. جای که به محض پیاده شدن از موتر با برخورد‌های عجیب مردان، روبه‌رو شدیم. آنان به دوکان مردانه فروشی رفتند. چند دست لباس مردانه را انتخاب کردند و دوباره به خانه رفتیم.

بهرام یا همان فرزانه، ترک مان کرد و رفت پیش دوستانش. ما با نوید ( نازدانه) ماندیم و فرصت بهتر پیدا کردیم با او بیشتر حرف بزنیم. از نوید (نازدانه) پرسیدم، گاهی عاشق شده؟ دروازه اتاق را بست و بعد گفت:برای این‌که مادرش حرفهای مارا گوش ندهد دروازه را بسته کرد.»

نازدانه از قصه‌های عاشقانه اش با یک دختر برای ما گفت. او در صنف دوم با خورشید دوست می‌شود. رابطه آنان هر روز جدی‌تر می‌گردد. مادر نازدانه وقتی از این قصه خبر می‌شود و به خانه‌ی خورشید رفته مادر او را مجبور می‌سازد، دخترش را به مکتب دیگری تبدیل کند.

خانواده نازدانه، مادر خورشید را می‌فهماند که نازدانه پسر نیست دختر است. آنان خورشید را به بیرون از افغانستان می‌فرستد و این درد، نازدانه را مجبور می‌سازد که اقدام به خود کشی کند. او تا حالا، بیشتر از ۶ بار تلاش به خودکشی کرده و هر بار به نحوی نجات یافته است.

نازدانه قصه‌هایش را با گریه ادامه می‌داد :درست است که ما بچه پوش هستیم ولی هیچ وقت خانواده‌ام ما را بچه قبول ندارد. مه ۱۶ ساله هستم ولی هیچ وقت پدرم مره ماچ نکده. فامیل با پوشاندن لباس پسرانه ماره بدبخت کدن، آینده ما تباه شد ولی حالا می‌خواهند مانع ما شون ولی دیگه دیر شده.»

این دو دختر، هیچ حسی نسبت به پسران ندارند. نازدانه می‌خواست با خورشید ازدواج کند، اما پدرش اجازه نداده و او را بارها به این خاطر لت و کوب کرده است. هنوز هم اصرار دارد که می‌خواهد با یک دختر ازدواج کند.

عطش نازدانه به تغییر جنسیت

نازدانه وقتی از امکان تغییر جنسیت از ما شنید، هیجان زده شد. او گفت مگر ممکن است دختری پسر شود؟ گفتیم آری اما طول می‌کشد و این کار زمان‌گیر است، یک پروسه طولانی است و مصرف هم نیاز دارد. با خوشحالی و ذوق زدگی گفت، بیست سال هم طول بکشد منتظر می‌مانم؛اما می‌خواهم پسر باشم.

ظاهرا به شدت از دختر بودن نفرت دارد. می‌گوید، با هر مشکلی که رو به‌رو می‌شوم، به خاطر دختر بودنم است. هرچند بار تاکید می‌کند که پدر و مادر شان از آنان استفاده کرده است.

نازدانه ۱۶ ساله است و هنوز نشده است وقتی از او در این مورد پرسیدم بعد از اندکی مکس با ناراحتی بیان کرد که اصلا دوست ندارد شدن را تجربه کند. در حالی‌که فرزانه با این مساله راحت است.

او در ۱۷ سالگی شده است و می گوید: قبل از شدن معلومات کافی در این باره داشتم و در کتاب درمورد آن خوانده بودم و وقتی شدم درد هم نداشتم و در این مورد با هیچ‌کسی حرف نزدم حتا م.»

از آنان پرسیدم که وقتی فرق بین دختر و پسر را فهمیدند چه حسی داشتند؛ نازدانه گفت:چون از اول بچه پوش نبودم خبر داشتم که فرق‌های بین دختر و پسر وجود دارد؛ اما دقیق نمی‌فهمیدم. پارسال وقتی در کتاب بیولوژی خواندم در مورد ای فرق، برای دو روز حس خیلی بدی داشتم، از خودم نفرت داشتم و حس می‌کردم زشت‌ترین بدن را دارم.»

اما فرزانه با دیدن بدن لُخت برادرش، متوجه تفاوت‌های بدن دختران و پسران شده است. او به ما گفت:یک روز وقتی مادرم لباس‌های برادرم را تبدیل می‌کرد و از من خواست کمکش کنم، من بدن برادرم را دیدم. برایم خیلی عجیب بود. در یک گوشه‌ی رفتم و بدن خود را دیدم، او وقت فهمیدم که فرق بین دختر و پسر چیست.»

فرزانه همیشه نقش پسر خانواده را بازی کرده است. این وضعیت تا هنوز هم ادامه دارد. او به ما گفت:مادرم باردار بود، درد زایمان داشت و کسی خانه نبود. مادرم را به شفاخانه‌ها بردم. وقتی برادرم به دنیا آمد داکتران مرا که پایواز مادرم بودم صدا کردن تا برایش دوا بیاورم و من او زمان ۱۰ ساله بودم.»

او می گوید وقتی داکتران به ما گفتند که طفل مادرم پسر است، همه اعضای خانواده خیلی خوش بودیم.

در جریان عصرانه خوردن در یکی از روزهای که ما این سریال را دنبال می‌کردیم، از مادر این دختران سوال کردم که تا چه وقت دخترانش بچه پوش خواهند بود. مادر به شوهرش نگاه کرد، سپس به دخترانش نگاهی انداخت و گفت:مردم در مورد فرزانه و نازدانه حرف‌های زشت می‌گن. خیلی ناراحت می‌شوم؛ ولی دوست دارم اینا قسمی زندگی کنند که دل خود شان می‌خواهد.»

مادر این دو دختر، با دل پُر از درد در میان صحبت‌هایش به من گفت:از این‌که دخترم را بچه پوش کردم زیاد پشیمانم. کاش به گذشته برگردیم که اینا ره بچه پوش نمی‌کردم و دختر بزرگ شان می‌کدم.»

 بعد از خوردن عصرانه ما هم خانه نوید و بهرام را ترک کردیم و قرار شد فردا این دو دختر را برای آخرین بار ببینیم.

آخرین روز زندگی با فرزانه و نازدانه

ساعت هفت صبح بود که خانه‌ی فرزانه و نازدانه رسیدیم. افزون بر نازدانه، یک دختری کلان‌تر دیگر هم به پذیرایی ما آمد که او را در روزهای گذشته ندیده بودیم.  بعد از احوال پرسی فرزانه به من گفت شکیبا است، دوست دخترش. بیشتر از یک‌سال می‌شود باهم رابطه دارند. فرزانه جراات کرده است او را نیز دعوت کند.

قصه در کنار تمام درد آور بودنش، جالب‌تر از روزهای قبل می‌شد. از شکیبا در مورد بهرام سوال کردم از این که او دختر است؛ یکی مثل خودش آیا او و خانواده اش با این موضوع مشکلی ندارد؟ شکیبا برایم گفت:من بهرام (فرزانه) را بیشتر از آن دوست دارم که درمورد جنسیت‌اش فکر کنم، مهم نیست که بهرام ( فرزانه ) دختر است یا پسر، هرچند من بهرام (فرزانه) را پسر قبول دارم و هیچ وقت فکر نمی‌کنم که دختر باشد.»

حرفهایش برایم مثل یک داستان خیالی فیلم‌های هالیودی بود. اما واقعیت داشت. شکیبا بسیار راحت به ما گفت، حرف مردم و خانواده برایش ارزش ندارد. هرچند خانواده اش با دوستی او و فرزانه مشکل دارد. برایش اجازه نمی‌دهند که فرزانه را ببیند. مادر فرزانه نیز از این دختر جدید خوشش نمی‌آید. شکیبا آن روز به تمرین والیبال نرفته بود و آمده بود خانه نازدانه.

فرزانه ظاهرا برای اولین بار شکیبا را در کمیته‌ی ملی المپیک دیده است. همان‌جا هم دوست شده و سپس شیفته او می‌شود. روزها و هفته‌ها نمی‌تواند از علاقه اش به شکیبا بگوید. او می‌گوید، وقتی می‌دیدم شکیبا با یک پسر حرف می‌زند، حالم بد می‌شد و حسادت می‌کردم.

فرزانه از علاقه اش نسبت به شکیبا به مادرش می‌گوید؛ اما با واکنش غیر قابل تصور رو به‌رو می‌شود. مادرش از او قول می‌گیرد که دیگر حتا به این مساله فکر هم نکند، اما بهرام تا هنوز به شکیبا علاقمند است و او را می‌بیند و از بودن در کنار او لذت می‌برد.

او می‌گوید، در زندگی اش بدترین حرفی را که تا هنوز شنیده است، همین حرف مادرش بوده است. حتا آزار دهنده‌تر از حرفهای مردم در مورد خودش. فرزانه می‌گوید با شکیبا توافق کرده است که از افغانستان فرار کرده و با هم ازدواج می‌کنند.

اکنون سالها پس از آن اشتباهی که پدر و مادر فرزانه و نازدانه کرده اند می‌گذرد؛ اما نتیجه این کار شان هم برای این پدر و مادر تبدیل به عذاب وجدان شده است و هم زندگی دو دختری را زیر رو کرده است که شاید حالا دنیای دیگری داشتند.

دو جوانی که اکنون افسرده اند، از جنسیت شان بیزار اند و از اطرافیان و حتا از پدر و مادر شان نیز متنفر اند. دخترانی که تبدیل به هم جنس بازان تمام عیار شده اند و هر لحظه‌ی زندگی با دوست دختران شان در ترس از رسوایی می‌گذرد.

پس از این گفتگو با شکیبا، فرزانه و نازدانه به کلپ شان رفتیم تا از جریان تمرین بهرام عکس بگیریم و ساعت نزدیک هفت شام بود که با دختران پسرانه پوش شهر کابل، خداحافظی کرده، داستان را به پایان رساندیم.

فاطمه فیضی



گفتگو با #کارل_راتنر
ترجمه:سهراب رضوانی


. هدف از این مصاحبه (و دیگر مصاحبه‌ها) بلند کردنِ صدای روانشناسی علمی» است که با غلبه‌ی سرمایه بر دانشگاه به حاشیه رانده شده است. روانشناسی علمی» به وضعیتِ حاشیه‌ای خود آگاه شده است و تیغِ انتقادِ خود را به سوی #روانشناسی_بازاری» که اکنون جریانِ مسلط است روانه می‌کند. در اولین مصاحبه با کارل راتنر، روانشناسِ مارکسیست هم‌کلام شدم تا از او بپرسم وضعیتِ کنونی روانشناسی را چگونه می‌بیند و در مقابل از چه نظریه‌ی روانشناختی دفاع می‌کند. نظریه‌ی روانشناختیِ او از چه جهت علمی» است و چگونه می‌تواند روشنگر و ستیزه‌جو باشد؟ کارل راتنر، استاد بازنشسته‌ی دانشگاه هومبولت، واضعِ نظریه‌ای در باب فرهنگ است و به ما نشان می‌دهد که چگونه از طریقِ درکی علمی از پدیده‌های روانشناسی متوجهِ در هم‌تنیدگی فرهنگ و زیستِ فیزیولوژیک خواهیم شد. او معتقد است پدیده‌های روانشناختی بدونِ درکِ قوانین ماتریالیسمِ تاریخی» قابل فهم نیستند و حلِ بحران روانشناسی در گروِ درکی فرهنگی-تاریخی از پدیده‌های روانشناختی است. راتنر نمونه‌ی یک متفکر مارکسیست است. درعینِ حال که تمام قد از مارکسیسمِ کلاسیک دفاع می‌کند، اما نظریات او وامدار مفاهیمی از بوردیو، فوکو، متفکران مکتب فرانکفورت و روانشناسی فرهنگی-تاریخی روسی است. او یکی از شارحان ویگوتسکی روانشناسِ مارکسیستِ روسی است و معتقد است که روانشناسان هنوز متوجه وجوهِ مارکسیستی روانشناسی فرهنگی-تاریخی نشده‌اند.  در بخش اول این مصاحبه با کارل در مورد پیشینه‌ی زندگیِ فکریِ او و دغدغه‌ای اصلی‌اش در حوزه‌ی روانشناسی گفت‌و‌گو کردم و در بخش دوم به شکل مفصل‌تری در مورد نظریه‌ی روانشناسی کلان‌فرهنگی  بحث کردم. فرصتِ کافی برای تشریح دغدغه‌ها و فعالیت‌های ی و اجتماعی او وجود نداشت و نتوانستم به طور مشخص در مورد آثار غیر روانشناختیِ او سوالاتی را مطرح کنم. کارل در جلسات مصاحبه در عینِ دقت و ظرافت، با شوخ‌طبعیِ مثال زدنی به سوالاتم پاسخ می‌داد که متاسفانه امکانِ پیاده‌سازیِ بسیاری از طنز‌های تلخِ او در متنِ مصاحبه وجود نداشت .



پدر سیاوش همیشه عقیده داشته است که مرد باید با زن فرق داشته باشد. آن شب وقتی جوراب ساق کوتاهِ رنگی، شلوار جین تاخورده و کفش‌ کالج قرمز سگک‌دار پسرش را دید سرزنش‌هایش را شروع کرد.  وقتی در مهمانی رقص پسرش با آهنگ چه پسری» ساسی مانکن را دید بازهم سرزنش کرد. می‌گفت آخر این چه رقصی است؟ موقع برگشت از مهمانی، او را از آخرین غر و لند هایش بی‌نصیب نگذاشت. مدتی قبل وقتی دخترش مرجان نیز با موهای کوتاه نقره‌ای به خانه آمد با اخم‌های پدرش مواجه شد، به‌ویژه وقتی‌که چشمان پدرش به کفش‌های چرمِ مشکی او افتاد که تقریباً مدل کفش‌های خودش بود.از دخترش می‌پرسید که چرا کفش مردانه خریده است؟

مردانگی و نگی ‌یکی از مباحث مناقشه برانگیز جوامع امروزی است. هرچند پرسش ساده‌ای وجود دارد ولی پاسخ ساده نیست: اینکه مردانگی و نگی چیست؟ هر یک از شاخه‌های مختلف علوم، از زیست‌شناسی تا جامعه‌شناسی تلاش کرده‌اند تا به پرسش مذکور پاسخ دهند، ولی علیرغم پاسخ‌های متنوع، این مسئله هنوز یکی از بحث‌های جدی در زندگی روزمره جوامع است. بسیاری از تحقیقات اجتماعی جداولی ساخته‌اند و در بالای آن نوشته‌اند ویژگی‌های مردان و ویژگی‌های ن، و در زیر هر یک صفاتی را برشمرده اند.

دیدگاه‌های جامعه‌شناسی غالبا معتقدند که افراد در فرایند اجتماعی شدن، و از طریق نهادهای مختلف اجتماعی و با ابزارها و روش‌های مختلف ( تشویق و تنبیه) می‌آموزند که زن بودن و مرد بودن چیست. به تعبیر دیگر، این نظر وجود دارد که آدم‌ها زن یا مرد به دنیا نمی‌آیند بلکه طی فرایند اجتماعی شدن زن یا مرد می‌شوند. برای مثال برخوردهای پدر سیاوش و مرجان، خودش یکی از این ابزارهاست تا فرزندان به هنجارهای اجتماعی مرتبط با مردانگی و نگی پایبند شوند. حکومت‌ها هم با ابزارهای خود تلاش می‌کنند تا این هنجارها را در جامعه تثبیت کنند. البته روشن است که همه افراد این ارزش‌ها و هنجارها را نمی‌پذیرند.  همیشه اندکی نافرمانی در جوامع وجود دارد. درنتیجه چالش‌ها باز به قوت خود باقی می‌ماند. برای مثال در کتب درسی زن بودن و مرد بودن چگونه به تصویر کشیده شود؟ پاسخ به این سؤال آسان نیست. به همین دلایل مردانگی و نگی در مطالعات اجتماعی مانند پایان فیلم‌هایی است که قصه را نمی‌بندند. البته همیشه مقاومت در برابر تغییر بر پیچیدگی این مباحث افزوده است.

در چند سال اخیر، در خصوص مردانگی و نگی تغییراتی در جامعه ایرانی رخ‌داده است. به نظر نگی کردن» و مرد بودن» جریانی پررنگ در زندگی روزمره ایرانی شده است. در محیط‌های خصوصی و عمومی، نوعی اصرار بر نمایش هویت نه دیده می‌شود. برای مثال می‌توان به مد شدن موهای بلندِ اکستنشن شده و یا فرِ درشتِ باز و آشفته، آرایش غلیظ، استفاده از لباس‌های گل‌منگلی، و کمی هم ی بودن اشاره کرد.  در بین مردان جوان نیز بدن اندامی، شکم شش تکه‌ای، موی کوتاه (آلمانی و .) ریش (ته‌ریش، ریش بلند)، و داشتن صدای خش‌دار از آن جمله است. البته در بین مردان جریان‌های موازی نیز دیده می‌شود که به شکلی هنجارها و معیارهای نسبتاً تثبیت‌شده اجتماعی درباره تمایزات بین زن و مرد را به چالش می‌کشند. برای مثال مرتب کردن ابرو، استفاده از رنگ‌های جیغ برای تی‌شرت یا کفش، رقص‌های لوند، و استفاده از گردنبند از آن جمله‌اند.

نگی و مردانگی مفاهیمی سیال‌اند که مصداق‌های آنها دچار تغییرمی‌شوند. در این خصوص، عرصه‌هایی با توافق بسیار زیاد، و عرصه‌هایی با توافق بسیارکم، وجود دارد. برای مثال سبیل یکی از آنهاست. زمانی سبیل یکی از شاخص‌های مردانگی (توافق بسیار زیاد) بود ولی امروزه نیست (توافق بسیارکم). زمانی رانندگی (شوفر) یک صفات مردانه و دارای توافق بسیار زیاد بود که امروزه به سمت توافق بسیارکم رفته است. استفاده از گردنبند طلا، داشتن سینۀ پرمو، داشتن فرزند برای اثبات مردانگی نیز مواردی هستند که به‌تدریج از توافق بسیار زیاد به سوی توافق بسیارکم کوچ کرده‌اند و به یقین این داستان همچنان ادامه دارد.

به موضوع مردانگی و نگی باید نگاهی تاریخی داشت. آنچه امروزدقیقاً از مصداق‌های مردانگی و نگی است ممکن است فردا نباشد. هنجارهای اجتماعی حاکم یکی از معیارهای قضاوت ما درباره این تمایزات است. نکته آن است که در صورت مشاهده نقض این هنجارها باید با مدارا برخورد کرد. هر آنچه غیرمتداول، کم، نامعمول و در زمان خود غیرطبیعی است وماً دلیل بر بد بودن نیست. مردانگی و نگی را باید موضوعی در حال مذاکره در جوامع دید. فیلمی با پایانی باز. کلیشه‌های اجتماعی نباید مانند سلول ما را در خود حبس کنند. آنچه را که خودمان ساخته‌ایم باید بتوانیم خراب کنیم یا تغییر دهیم.

▪️نوشته: فردین علیخواه| جامعه شناس
 به چه دلیل اغلب گفتگوها مابین والدین و نوجوانان بی نتیجه می ماند؟ آیا والدین در هنگام صحبت با نوجوانان از شیوه های خاصی باید استفاده کنند ؟ دلیل اینکه نوجوانان در گفتگو با والدین مقاومت نشان میدهند چیست؟ دلیل اینکه نوجوانان از انتفاد و نصیحت متنفر هستند چیست؟

شروع کردن صحبت با یک نوجوان بسیار سخت می باشد. همچنین صحبت دردرباره مواد مخدر و الکل نیز دشوارتر می باشد. همیشه در اول گفتگو در این موردها والدین با مقاومت روبه رو می شوند. اما راه حل هایی برای این امر نیز وجود دارد. چند راه حل مناسب برای گفتگو با نوجوانان :

روشنفکر بودن
زمانیکه تصمیم دارید مکالمه شما اثر گذار برروی نوجوانتان باشد، این نکته را باید رعایت کنید که زمانیکه یک نوجوان احساس کند محکوم می شود و یا فشار عصبی روی خود احساس کند، درصد کمتری دارد که گفتگوی شما بر روی آن ها اثر گذار باشد. به سبب پیدا کردن راه حلی مناسب برای نتیجه بهتر تلاش کنید همیشه بی طرف و نوجوان را تا حدی آزاد بگذارید.

خود را جای نوجوانتان بگذارید
به طور مثال، برخورد و رفتاری که خودتان دوست دارید دیگران با شما اشته باشند را در ارتباط با فرزندتان اعمال کنید که این عمل زمانی مفیدتر واقع میشود که شما احساستان را زمان نوجوانی را تصور کنید.

در رابطه با هدف هایتان روشن و صریح باشید
هنگامی که شما هدف هایتان را از یک گفتگو بنویسید می تواند بسیار اثر گذارتر باشد ک با این کار مواردی که صحیح هست را مینویسید و در زمان خویش بیان می کنید.

مثبت بیاندیشید
زمانیکه به یک مکانی و یا وضعیتی با خشم،شرم،ناامید و ترس بروید همه انرژی شما منفی خواهد شد و تلاش شما بی فایده خواهد شد. به همین دلیل زمانیکه با نوجوان خود صحبت می کنید مودب، فهمیده و مراقب گفتگو کنید.

اجازه حرف زدن به نوجوانان را بدهید
اگر میخواهید نوجوان حرفا و نصیحت های شما را گوش کند باید شما نیز به آن ها اجازه بدهید تا صحبت کنند و نظر خویش را نیز اعلام کنند.

بر نظر نوجوانان احترام و ارزش قائل شویم و مسخره و بی ارزش ندانیم
در بعضی از موارد نظر نوجوانتان را بپرسید که این باعث می شود نوجوان نظر بدهد و بتواند درباره مسائل گوناگون نیز فکر کند و همچنین این امر باعث بالا رفتن اعتماد به نفس او خواهد شد. در بعضی از موارد گاهی نوجوان حرفی می زند که از نظر ما مسخره و احمقانه باشد، در این موارد نباید به طور مستقیم به نوجوان اعلام کنید این موجب سرخوردگی و کمتر حرف زدن او می شود زیرا نوجوان در این سن احتیاج به تایید دارد.

با رفتار صحیح و درست الگوی زندگی نوجوانتان باشد
اگر با همسر خویشو در منزل رفتار خوبی داشته باشید نوجوان تلاش میکنند مانند شما رفتار کند.

نظر های خویش را به نوجوانتان تحمیل کنید
هیچگاه نوجوانان به زور و اجبار چیزی را و یا نصیحتی را قبول نخواهند کرد.

هنگامی که نوجوانتان آماده گفتگو بود با او صحبت کنید
مثلا زمانیکه فرزندتان آماده بیرون رفتن با دوستان خویش است و عجله دارد نباید با او گفتگو کرد. زیرا هر سخنی جایی و هر نکته مکانی دارد .



 خیلی از مادران با مراجعه به اتاق مشاوره دبیرستان به دنبال جواب این سوال هستند: نمی دانم با دختر نوجوانم چطور رفتار کنم؟ دیگر خسته شده ام.

شاید بیشترین جمله ای که از زبان دختران نوجوان شنیده شده، این جمله است: خانم باور کنید هیچ کس ما رو نمی فهمه. پدر و مادرمون اصلا ما رو درک نمی کنند.»

در این نوشته قرار است در مورد ویژگی های نوجوانی دختران بگوییم و راهکارهایی برای برقراری ارتباط درست و سالم با یک دختر نوجوان را مطرح کنیم.
* اصلی ترین ویژگی های دوره نوجوانی
برای اینکه وارد جهان نوجوانتان شوید، قبل از هر چیز باید این جهان را بشناسید.

1- تغییرات جسمی
شاید اولین تغییری که در دختر نوجوانتان ببینید، تغییرات جسمی است که در اثر تغییر و تحولات هورمونی در بدن او رخ می دهد. دخترتان ظاهری نه پیدا می کند اما رفتارهایش گاهی هنوز کودکانه است. شاید یکی از بزرگترین وظایف مادرانه شما آگاهی دادن و صحبت کردن با دخترتان در مورد تغییرات جسمی او باشد.

2- تغییرات شناختی
هوش نوجوان در این دوره حالت انتزاعی دارد. می تواند قواعد و قضایای منطقی را درک کندو قدرت استدلال کردن دارد. بنابراین گاهی ممکن است با شما بحث کند و شما و افکار و عقایدتان را به چالش بکشد. حتی در مورد افکار خودش هم شک دارد. دختران دیگ رخواسته های شما را به راحتی نمی پذیرد، بلکه بایدب رایش دلیل بیاورید و استدلال کنید. این همه شک و بحث و تردید برای مقابله و دعوا با شما نیست، بلکه می خواهد همه چیز را از اول و بر اساس استدلال و منطق بازسازی کند.

3- جستجوی هویت
یکی از ویژگی های نوجوانی به دنبال هویت گشتن و رسیدن به پاسخ سوال من کیستم؟» است. او به دنبال کسب شناخت از خودش در همه ابعاد زندگی است. تلاش می کند به یک من مستقل دست یابد. خلاصه کلام اینکه می خواهد خودش را تعریف کند.

4- خودمرکزیت

اکثر نوجوانان در دوران بلوغ تصور می کنند زیر ذره بین دیگران مخصوصا همسن و سال های خودشان هستند و به همین دلیل وقت زیادی را صرف تفکر در مورد خصوصیات ظاهری خود می کنند و زمان زیادی را روبروی آینه می گذرانند. دختران فکر می کند هنگام رفتن به مهمانی همه به او نگاه می کنند و اگر یک لکه کوچک روی لباسش باشد همه متوجه خواهند شد!

5- تصور آسیب ناپذیری
خود نوجوانان در این سن فکر می کنند اتفاقات بد فقط برای دیگران می افتد و فقط دیگران آسیب می بینند. آنها به اندازه کافی عاقل هستند و به خوبی می توانند از مشکلات بگریزند. البته این افکار چیزی نیست جز یک توهم مخصوص دوران نوجوانی. این توهم می تواند پایه خطرات و انحرافات بسیاری در دختر نوجوان شما باشد. مثلا اگر سوار ماشین یک غریبه هم باشم برای من هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. من می دوم چطوری باید رفتار کنم.»

6- همسالان، پادشاهان ذهنی
در این سنین دوستان و همسالان برای فرد اهمیت زیادی پیدا می کنند و برای پذیرفته شدن و تعلق داشتن به همسالان خود، همنوایی و شبیه شدن با آنها را انتخاب می کنند، به طوری که بودن در میان همسالان و تشابه با آنان به یک نیاز اساسی در دوران نوجوانی تبدیل می شود. نگران نباشید! بودن در گروه همسالان و اهمیت و نفوذ همسالان برای دختر شما یک ویژگی طبیعی دوران نوجوانی است. نوجوان با بودن در گروه همسالانش، احساس استقلال را خواهد آموخت.

7- کاهش علاقه به درس
معمولا اکثر نوجوانان با افت تحصیلی روبرو می شوند. یکی از اصلی ترین دلایل این افت تحصیلی ورود فعالیت ها و موقعیت های جدید به زندگی است. باید در کنار او باشید. به او کمک کنید تا استعداد و علائق تحصیلی و توانایی های خود را بشناسد.

چند توصیه برای تعامل با دختران نوجوان:

* این اشتباهات را انجام ندهید:
1- تحقیر و مقایسه ممنوع
حواستان باشد بزرگترین اشتباهی که دخترتان را از شما دور می کند، تحقیر کردن او در جمع و حتی در خلوت است. او را به خاطر نقطه ضعف هایش تحقیر نکنید و موفقیت های دیگران و شکست هایش را بر سرش نکوبید. دختران را همانطور که هست بپذیرید و از او به تناسب استعدادها و توانایی هایش انتظار داشته باشید. مطمئن باشید او نیز استعدادها و توانایی های خودش را دارد. در پیدا کردن استعدادهایش و رفع نقاط ضعفش به او کمک کنید.

2- دائما نگران دختران نباشید
گاهی والدین آنقدر نگران دختر نوجوانشان هستند که او را شدیدا محدود می کنند و تحت کنترل خود قرار می دهند اما متاسفانه دختران، در اکثر موارد، در برابر فشار والدین به دروغگویی رو می آورند و در مورد فعالیت ها و دوستانشان به والدین دروغ می گویند. بنابراین به جای محدودیت بیش از حد سعی کنید مهارت روبرو شدن با خطرات را به دخترتان بیاموزید، به او یاد دهید چگونه تنها به کلاس زبان برود، در برابر شماره های ناشناسی که به او زنگ می زنند یا برایش پیامک می فرستند چه واکنشی بهتر است داشته باشد.

3- تمام کارها را شما انجام ندهید
به او مسئولیت هایی را واگذار کنید. نباید همه کارهایش را شما انجام دهید. اینکه اجازه نمی دهید دست به سیاه و سفید بزند، همه کارهای خانه و حتی کارهای شخصی او را انجام می دهید، شما را تبدیل به یک مادر خوب نمی کند، بلکه باعث می شود دخترتان به یک فرد مسئولیت گریز تبدیل شود. به او وظایفی را محول کنید و اجازه دهید مسئولیت کار و عواقب خوب و بدش کاملا به عهده خودش باشد. 

 اصل هایی که باید رعایت کنید:
1- ایجاد محیط امن در خانه
اولین و مهمترین پایگاه و تکیه گاه برای دختر نوجوانتان باید خانه ای باشد که در آن زندگی می کند. سعی کنید محیط خانه را آرام نگاه دارید. محیط پرتنش و پر از دعوای خانوادگی او را از خانه و والدین فراری خواهد داد.

2- اجازه دهید شما را راهنمایی کند
با او صحبت کنید. از او م بخواهید. زمانی که اظهارنظر می کند، مکث توأم با تفکر داشته باشید تا به باارزش بودن زمینه های ذهنی خودش فکر کند. حتی از او راهنمایی بخواهید. مسائلی را مطرح کنید و طوری نشان دهید که شما مشتاقانه منتظر راهنمایی ها و ایده های خلاقانه او هستید.

3- افزایش آگاهی و مطالعه در مورد نوجوانی و انتقال اطلاعات به فرزند
در رابطه با مراحل رشد انسان و تغییرات هر مرحله به ویژه نوجوانی تا آنجا که می توانید اطلاعات کسب کنید. هر قدر دانش شما بیشتر باشد، کمتر در رویارویی با مسائل غافلگیر و مستاصل خواهید شد. علاوه بر این با فرزندانتان نیز در مورد ویژگی های سن نوجوانی صحبت کنید. مثلا وقتی دختر نوجوانتان بداند همه دخترهای هم سن و سالش نگران ظاهر و قیافه خودشان هستند و این یک ویژگی وابسته به سن است بیشتر احساس آرامش خواهد کرد. می توانید در این مورد حتی از خاطرات خودتان هم با او حرف بزنید و به او بگویید شما هم در نوجوانی نگران جوش های صورتتان بوده اید و فکر می کردید همیشگی خواهند بود و اینکه این موضوع در آن زمان چقدر ذهنتان
دختر نوجوان شما دوست دارد بیشتر وقتش را در اتاقش تنها باشد، موسیقی گوش دهد و شعر بخواند یا حتی برای درس خواندن تنها در اتاقش بنشیند و در اتاقش را ببندد.
را به خود مشغول کرده بود اما حالا اثری از آنها نمانده است.

4- موضع خود را مشخص کنید
گاهی خیلی از مشکلات بین شما و او به این خاطر اتفاق می افتد که به روشنی و وضوح با او صحبت نمی کنید. بهتر است خواسته هایتان را در مورد رابطه با دوستان و همکلاسی ها، زمان برگشتن به خانه، شرکت در مهمانی ها و استفاده از اینترنت، موبایل و . مشخص کنید و به روشنی با ذکر دلایل منطقی قوانین و انتظارات خود را توضیح دهید.

5- تصمیم گیری را به او یاد بدهید
مهارتی مهم که دختران نوجوان باید یاد بگیرند تصمیم گیری» است. دختران را در تصمیمات خانواده شریک کنید. مثلا در انتخاب پرده و دکوراسیون خانه نظر او را بپرسید. او را در موقعیت هایی قرار دهید که تصمیم گیرنده نهایی خودش باشد. یادگیری مهارت تصمیم گیری در دوران نوجوانی به او کمک می کند در تصمیم های مهم زندگی به درستی عمل کند و همه جوانب یک امر را بسنجد.

6- به خلوت او احترام بگذارید
دختر نوجوان شما دوست دارد بیشتر وقتش را در اتاقش تنها باشد، موسیقی گوش دهد و شعر بخواند یا حتی برای درس خواندن تنها در اتاقش بنشیند و در اتاقش را ببندد. دوست دارد یک حریم خصوصی داشته باشد. وقتی در اتاقش را می بندد، اتاقش را قلمرو سلطنت خود فرض می کند. دوست دارد هر طور خودش دوست دارد درآنجا پادشاهی کند. به خواسته او، تا حدی که قوانین خانه تان اجازه می دهد، احترام بگذارید و هرگز سرزده و بدون اینکه در بزنید به اتاقش وارد نشوید مگر اینکه یک دلیل منطقی و مهم داشته باشید.

7- به او اعتماد کنید
دخترتان تا زمانی که باور نکند به او اعتماد دارید به شما اعتماد نخواهد کرد و تلاشتان بی فایده خواهد بود. اعتماد یک پل دوطرفه است، بنابراین به او اعتماد کنید و این را با رفتارتان به او نشان دهید و به او بیاموزید ما در برابر اعتمادی که به هم داریم، مسئول هستیم. البته فراموش نکنید اعتماد باید آگاهانه و هوشیارانه باشد، بهتر است این اعتماد را از سال های آغازین نوجوانی شروع کنید.

8- تحسین و انتقاد درست
وقتی کار یا مسئولیتی را به خوبی انجام می دهد از او تشکر کنید و به خاطر کار خوب تحسینش کنید.
منطقی و درست از او تعریف و تمجید کنید، به کار خوبی که انجام داده است، اشاره کنید.
این اصل را هنگام انتقاد کردن از او هم رعایت کنید و به کار اشتباهی که انجام داده است اشاره کنید و کل وجود او را به خاطر کار اشتباهی که انجام داده، زیر سوال نبرید.


آخرین جستجو ها

Www.Abnow.ir myecreatodbi وبلاگ مستند شهید حاج شیخ جواد قاسم پور فرزانگان ایران و جهان reotismima کامپیوتر و اینترنت به زبان ساده fontimenma diofrutadan Donald's page Charlie's site